جامعه
فرهاد عالی مسلک-ترامپ در نه ماه گذشته سیاست خارجی خود را به نوعی چرخشی و تاکتیکی طراحی کرده است؛ به نحوی که هر بار یکی از سه بحران را در مرکز روایت رسانهای خود قرار میدهد و از دو مورد دیگر فاصله میگیرد تا وزن خبری تازهای خلق کند. او در ابتدا همه انرژی خود را صرف احیای مسیر گفتوگو با ایران کرد، اما پس از چند بنبست در مذاکرات غیرمستقیم، به ناگاه پرچم صلح در اوکراین را بالا برد و از توافق قریبالوقوع با روسیه سخن گفت. سپس، وقتی پرونده اوکراین هم در بنبست مشابهی فرو رفت، به سمت غزه چرخید؛ جایی که اکنون خود را در قامت میانجی بزرگ صلح معرفی میکند. در واقع، ترامپ نه برای پایان دادن به جنگها، بلکه برای «نمایش پایان جنگ» تلاش میکند. او به خوبی میداند که در سیاست بینالملل، تصویر مذاکرهکننده صلحآور گاه از خودِ صلح ارزشمندتر است. همین راهبرد است که سبب شده هر بار با شور و شعف از «توافقی در آستانه امضا» سخن بگوید، بیآنکه در عمل گامی واقعی به سوی حل بحران بردارد. چنین روشی بیش از هر چیز، به مدیریت هیجان رسانهها و تأثیرگذاری بر بازارهای سیاسی و اقتصادی شباهت دارد تا حلوفصل واقعی منازعات. اکنون ترامپ دوباره به ایستگاه غزه بازگشته است؛ آن هم پس از شکست نسبی در پروندههای ایران و اوکراین. طرح اخیر او برای پایان جنگ غزه، که پس از دیدار با مقامات هشت کشور عربی و اسلامی اعلام شد، بیش از آنکه محصول اجماع باشد، بازتاب یک «ابتکار شخصی» است. نتانیاهو با مهارت، این طرح را به نفع منافع اسرائیل تعدیل کرد و کشورهای عربی نیز به دلیل حذف ملاحظاتشان از نسخه نهایی، تنها در سطحی نمادین از آن حمایت کردند. با این حال، موج رسانهای که ترامپ به راه انداخت، توانست فشار بیسابقهای بر حماس ایجاد کند تا پاسخ دهد. اما مسئله اینجاست که چنین دیپلماسیای، در بلندمدت به فرسایش اعتماد منجر میشود. نه مسکو به وعدههای او درباره اوکراین اعتماد دارد، نه تهران به مسیرهای غیررسمی مذاکره، و نه حتی تلآویو به پایداری حمایت او. این بیاعتمادیِ متقابل، دیپلماسی ترامپ را به نوعی بندبازی بر طناب رسانهای بدل کرده است؛ بندبازی که سقوط در آن، تنها به یک لغزش نیاز دارد. اکنون همه نگاهها به شرمالشیخ دوخته شده است. اگر ترامپ بتواند در این مذاکرات به توافقی واقعی درباره توقف جنگ در غزه دست یابد، نهتنها اعتبار تازهای در عرصه بینالمللی کسب خواهد کرد، بلکه با پشتوانه آن به سراغ دو پرونده دیگر نیز بازمیگردد. اما اگر نتیجه این گفتوگوها به آزادی چند گروگان و بیانیهای مبهم محدود شود، آنگاه این سومین شکست دیپلماتیک او در کمتر از یک سال خواهد بود. مقاومت اکنون در جایگاهی ایستاده که نهتنها توازن نظامی را حفظ کرده، بلکه مشروعیت سیاسی خود را نیز در سطح افکار عمومی جهان تثبیت نموده است.در چنین شرایطی، هر تلاش برای تحمیل صلح از بالا، بدون رضایت واقعی فلسطینیان، محکوم به شکست است. محور مقاومت نشان داده که توانایی هدایت همزمان میدان و دیپلماسی را دارد — و این همان نقطهای است که آمریکا و اسرائیل از آن واهمه دارند. پاسخ حماس به طرح ترامپ، نقطه عطفی در تاریخ مقاومت است؛ زیرا برای نخستین بار، بازی سیاسی در میانه جنگ به ابزاری در خدمت منافع ملت فلسطین بدل شده است.ترامپ در جستوجوی جایزه صلح نوبل، نتانیاهو در تلاش برای فرار از بحران داخلی، و مقاومت در مسیر تثبیت دستاوردهای خود است.آنچه امروز در غزه جریان دارد، صرفاً یک نبرد نظامی نیست؛ بلکه نبردی است بر سر تعریف آینده منطقه، که نشانههای پیروزی در آن از هماکنون آشکار شده است. با وجودی که ناظران بین المللی و منطقه شانس زیادی برای توافق صلحی پایدار بین حماس و اسرائیل نمی بینند، اما این طرح برای ترامپ آن هم در آستانه اعلام برنده نوبل صلح، دستکم این فایده را دارد تا بهانه ای به دست او دهد تا به زعم خودش اقدام کمیته نوبل صلح را زیر سوال برده و خود را مستحق دریافت این عنوان معرفی کند و بر این اساس در سخنرانی های در جمع هوادارانش، بار دیگر از اقدامات کمیته نوبل صلح انتقاد کرده و تاکید کند که اقدام آنها در اعطای این جایزه به اوباما با وجودی که او هیچ کاری برای صلح انجام نداده بود، اشتباه بوده است.