صفحه اول
نازیلا معارف- در روزهایی که خاورمیانه در آستانه انفجار ایستاده بود، ایران روایتی متفاوت از مواجهه با بحران ارائه داد؛ روایتی که نه با شعارهای احساسی همراه شد و نه با عقبنشینی شتابزده. مقامات ایرانی از نخستین ساعات حمله رژیم صهیونیستی به تأسیسات هستهای و نظامی کشور، موضعی روشن اتخاذ کردند: نه پذیرش جنگی که دیگران آغاز کردهاند، و نه تن دادن به صلحی که شروط آن از بیرون دیکته میشود. جنگ دوازده روزه به رغم همهی تلخیها دستاوردها و درسآموختههای بزرگی داشت. هدف، کوچک کردن ایران بزرگ بود. عقبنشینی دشمنان وطن، جز با ائتلاف بزرگ اجتماعی که بین مردم، رهبری، دولت، نیروهای مسلح و نیروهای مدنی شکل گرفت مقدور نبود. البته اسرائیل به دنبال تداوم جنگ بود و به مزدوران خودش وعده تغییر نظام را داده بود و ترامپ هم به دنبال تسلیم بدون قید و شرط ایران بود، ولی آنها پس از چند روز جنگ بخوبی متوجه شدند که همه مردم ایران در برابر تجاوز جنایتکارانه اسرائیل و آمریکا به میهنشان متحد شده اند و جمهوری اسلامی اجازه پیروزی به دشمن عنود را نخواهد داد. نماد مقاومت و اتحاد مردم با حضور در راهپیمایی های پس از نماز جمعه ۳۰ خرداد در همه شهرهای ایران به نمایش گذاشته شد. همچنین بسیاری از ایرانیان مقیم خارج از کشور نیز علیه اسرائیل واکنش نشان دادند و شاهی های فاسد مزدور اسرائیل را که به دنبال تحمیل حکومت استبدادی وابسته به آمریکا و مزدور اسرائیل بودند را نیز افشا کردند. برخلاف بسیاری از تصویرسازیهای غربی، جمهوری اسلامی ایران نه آغازگر جنگ بود و نه علاقهمند به درگیری مستقیم با رژیم صهیونیستی و متحدانش. اما این بدان معنا نبود که ایران بیپاسخ میماند یا بهراحتی وارد الگوی مهار تحمیلی میشد. از همان ابتدا، مسئولان عالیرتبه نظام و خصوصا رهبر معظم انقلاب بر دو اصل تأکید داشتند: اول) جنگ تحمیلی، خط قرمز است؛ جمهوری اسلامی درسی تاریخی از دهه ۶۰ گرفته که هرگونه عقبنشینی مقابل تجاوز تنها زمینهساز جنگی فرسایشی و نابرابر خواهد شد. دوم) صلح تحمیلی، پذیرفته نیست؛ پذیرش آتشبس صرفاً زمانی معنا دارد که کشور در میدان پاسخ، ابتکار عمل و دست بالا داشته باشد. این دوگانه، نه صرفاً شعار، بلکه سیاستی واقعی بود که در میدان عمل نیز دنبال شد. حمله ایران به پایگاه العدید قطر که محل استقرار یکی از مهمترین مراکز فرماندهی نظامی آمریکا در منطقه است، نقطه عطفی راهبردی در این بحران محسوب میشود. ایران با این اقدام، عملاً پاسخ مستقیم به مشارکت آمریکا در عملیات ضدایرانی اسرائیل داد. به منطقه و جهان نشان داد که در محاسبات بازدارندگی، آمریکا را نیز بخشی از طرف تقابل میداند. و مهمتر از همه، مسیر بازگشت به صلح را از موضع فعال، نه منفعل، برای خود هموار ساخت. این حمله نه بهعنوان مقدمه جنگی تمامعیار با آمریکا طراحی شده بود، بلکه یک اخطار کالیبرهشده استراتژیک بود؛ پیامی روشن از اینکه اگر جنگی آغاز شود، ایران فقط با تلآویو طرف نیست، بلکه پایتختهای مشارکتکننده را هم درگیر میکند. برقراری آتشبس بدون امضای توافق رسمی یا انتشار بیانیه مشترک، بیش از آنکه یک «قرارداد صلح» باشد، نوعی تعلیق درگیری در شرایط بازدارندگی متقابل بود. ایران در این شرایط توانسته بود با پاسخهای پهپادی و موشکی، سامانههای امنیتی اسرائیل را به چالش بکشد؛ در عملیات سایبری و اطلاعاتی، ضرباتی به پیکره جنگافزارهای دیجیتال دشمن وارد کند؛ و با حمله به العدید، پیام روشنی به آمریکا و متحدان منطقهای ارسال کند که «امنیت یکسویه» پایان یافته است. در چنین شرایطی، پذیرش آتشبس، نه نشانه ضعف، بلکه تثبیت موازنه نوین منطقهای بود. در این تراز جدید، ایران کشوری نیست که صرفاً در برابر تهاجم واکنش نشان میدهد؛ بلکه بازیگری است که میتواند معادلات بازدارندگی را به نفع خود تغییر دهد. اگر بخواهیم این رویداد را در چارچوبی فراتر از منازعه دوجانبه تحلیل کنیم، میتوان آن را بهعنوان الگویی از مقاومت هوشمند در نظر گرفت؛ مدلی که از یکسو از جنگ تمامعیار پرهیز میکند، چون میداند تلفات انسانی و اقتصادی بالایی دارد؛ و از سوی دیگر، از «صلح تحمیلی» نیز گریزان است، چون میداند چنین صلحی، بازتولید سلطه از درون گفتوگوست. این رویکرد، ایران را در موقعیتی قرار داد که میتوانست ضمن حفظ اعتبار دفاعی خود، مطالبات راهبردیاش در مذاکرات غیررسمی و آینده منطقه را حفظ کند.