کائنات سازوکارهای پکن برای ایجاد ثبات در خلیج فارس را بررسی می کند
اهرمهای تعامل و نه تقابل!
نیما کرمی -به رغم تلاشهای ایران و عربستان برای گسترش همکاریهای دوجانبه، اما نقش چین نیز به عنوان میانجی در این همکاری کلیدی است. توافق صلح پکن اکنون به ستون فقرات روابط دوجانبه بدل شده و پکن در جایگاه میانجی بیطرف نقش ضامن سیاسی را ایفا میکند. نشست تهران نشان داد که این نقش نه تنها تثبیت شده بلکه در حال گسترش است. چین با اعلام ادامه حمایت از مناسبات تهران و ریاض، افقهای تازهای به دیپلماسی شرقی در منطقه گشوده و زمینهای فراهم میآورد که میتواند جایگزینی برای چارچوبهای سنتی غربمحور باشد.
چین با نگاهی بلندمدت به تحولات منطقه غرب آسیا به خوبی آگاه است که بدون ثبات و همکاری میان بازیگران اصلی منطقه، تحقق اهداف اقتصادی و ژئوپلیتیکیاش با چالشهای جدی مواجه خواهد شد. از اینرو، تقویت روابط ایران و عربستان برای پکن صرفاً یک موفقیت دیپلماتیک مقطعی نیست بلکه بخشی از یک راهبرد کلان محسوب میشود.
ابتکار «کمربند و جاده» به عنوان مهمترین پروژه چین نیازمند مسیرهای امن، باثبات و قابل اتکا است و کشورهایی مانند ایران و عربستان نقش کلیدی در این مسیر ایفا میکنند. موقعیت ژئوپلیتیکی ایران در اتصال شرق به غرب و شمال به جنوب، و جایگاه عربستان در شریانهای حیاتی انرژی و تجارت دریایی، این دو کشور را به حلقههای اساسی در تحقق کریدورهای مدنظر چین تبدیل کرده است. هرچه هماهنگی و اتحاد میان تهران و ریاض افزایش یابد، امکان تحقق سریعتر و کمهزینهتر این کریدورها نیز فراهم خواهد شد. در حوزه انرژی نیز نقش چین بسیار برجسته است. پکن بزرگترین واردکننده نفت از ایران و عربستان به شمار میرود و ثبات در روابط میان این دو کشور، امنیت انرژی چین را تقویت میکند. چین با استفاده از روابط گسترده تجاری و اقتصادی خود میکوشد از انرژی به عنوان ابزاری برای نزدیکتر کردن دیدگاهها و منافع تهران و ریاض بهره ببرد و همکاریهای اقتصادی را به پیوندهای سیاسی پایدارتر تبدیل کند.
فراتر از این، چین درصدد است صلح و همکاری میان ایران و عربستان را به یک پلتفرم منطقهای تبدیل کند که سایر کشورها نیز بتوانند به آن بپیوندند و در چارچوب شراکتهای راهبردی با پکن همکاری کنند. این رویکرد در شرایطی اهمیت بیشتری مییابد که چین در رقابت فزاینده با آمریکا به حمایت و همراهی کشورهای کوچک و بزرگ بهویژه دارندگان منابع انرژی نیاز مبرم دارد. از این منظر، نقشآفرینی فعال چین در نزدیکی ایران و عربستان نه تنها یک اقدام دیپلماتیک بلکه بخشی از بازطراحی موازنه قدرت در جهان به سود پکن است.
چین نقش سازنده در تحولات جهانی دارد
رئیس مرکز مطالعات سیاسی و بینالمللی ایران به میانجیگری چین در توافق ایران و عربستان و حضور فعال این کشور در خاورمیانه اشاره و تأکید کرد که این اقدامات نشاندهنده نقش سازنده چین در مدیریت تحولات جهانی است.«سعید خطیبزاده» ماه پیش در پنل «روابط آمریکا و چین: مدیریت فرصتها و ریسکهای نظم جهانی در حال تغییر» در مجمع دوحه حضور یافت.وی با اشاره به تحولات روابط واشنگتن و پکن گفت: «دوران هژمونی گذشته است و هیچ کشوری نمیتواند چین را نادیده بگیرد. این تنها دیدگاه کشورهای جنوب جهانی نیست، بلکه واقعیتی ریشهدار در جریان اصلی سیاست بینالملل است.»خطیبزاده افزود: جهان در حال گذار از نظم بینالمللی مبتنی بر قانون به نظم مبتنی بر قدرت است.رئیس مرکز مطالعات سیاسی و بینالمللی ایران همچنین به میانجیگری چین در توافق ایران و عربستان و حضور فعال این کشور در خاورمیانه اشاره کرد و تأکید نمود که این اقدامات نشاندهنده نقش سازنده چین در مدیریت تحولات جهانی است.
نگاه چین؛ لزوم حرکت ایران و همسایگان به سمت سازوکار امنیتی برای ایجاد ثبات در خلیج فارس
«دیدگاه پکن به خاورمیانه یادآور میشود که ثبات در خلیج فارس در نهایت مستلزم تعامل ایران با همسایگانش و حرکت به سوی ترتیبات امنیتی کمتنشتر است. به بیان دیگر، هرچند آمریکا و ایران همچنان رقبای راهبردیاند، ثبات منطقهای به تعامل عملگرایانه و نه تقابل نظامی وابسته است.»
سایت خبری تحلیلی «الاهرام آنلاین» در گزارشی با عنوان «چین و خاورمیانه؛ جابهجاییهای آرام، پیامدهای بزرگ» به قلم احمد قندیل Ahmed Kandil، پژوهشگر، نویسنده و تحلیلگر برجسته مصری در حوزه سیاست بینالملل و روابط خاورمیانه با قدرتهای بزرگ، مینویسد: برای دههها، خاورمیانه با جنگ، مداخله خارجی و سایه همیشگی رقابت قدرتهای بزرگ تعریف شده است. از حضور نیروهای آمریکایی در بغداد تا حملات هوایی روسیه در سوریه، از شهرکسازیهای اسرائیل تا محور مقاومت به رهبری ایران، این منطقه اغلب همچون صفحه شطرنجی برای قدرتهای بیرونی به نظر آمده است. با این حال، یک کنفرانس اخیر در پکن نشان میدهد که خاورمیانه ممکن است در حال ورود به مرحلهای آرامتر و پیچیدهتر باشد؛ مرحلهای که در آن نفوذ اقتصادی، فناوری و دیپلماسی عملگرایانه بیش از پیش نتایج را شکل میدهند و برتری نظامی سنتی به نقشی ثانویه فروکاسته میشود. این گردهمایی که در نوامبر ۲۰۲۵ با عنوان «چین و خاورمیانه: دست در دست برای صلح و توسعه منطقهای» برگزار شد، کارشناسانی از چین، مصر، ایالات متحده، اروپا، روسیه، ایران و عربستان سعودی را گرد هم آورد. این نشست به ریاست پروفسور وو بینگبینگ از دانشگاه پکن و همزمان با کنفرانس گستردهتر «درک چین ۲۰۲۵» برگزار شد.
آنچه بیش از همه جلب توجه میکرد، نگاه بهغایت عملگرایانه چین به خاورمیانه بود؛ منطقه، آنگونه که اغلب تصویر میشود، در حال فروغلتیدن به هرجومرج نیست، بلکه در حال طی کردن فرایندی از بازآرایی راهبردی است. پکن چشماندازی را میبیند که نه با جنگهای نیابتی یا نبردهای ایدئولوژیک، بلکه با منازعات محلی، تغییر توازنهای منطقهای و خیزش آرام نفوذ اقتصادی تعریف میشود. در کانون این دیدگاه، پذیرش این واقعیت قرار دارد که برتری ایالات متحده دیگر بیرقیب نیست. هرچند واشنگتن همچنان داراییهای نظامی قابلتوجهی دارد و بیش از چهل هزار نیرو در منطقه مستقر کرده است، اما توان آن برای شکلدهی به تحولات رو به کاهش است.
بحرانها از یمن تا لبنان، سوریه، سودان، لیبی و غزه، بیش از آنکه حاصل طراحیهای راهبردی پایتختهای دوردست باشند، بهطور فزایندهای از پویشهای درونی، کشاکشهای هویتی، رقابتهای محلی قدرت و رقابت های منطقهای نشأت میگیرند. در این محیط جدید، بازیگران منطقهای دیگر منفعل نیستند؛ آنان معماران فعال بحرانهای خود و بالقوه، راهحلهای خود هستند.
برداشت چین از میزان درگیری آمریکا ظریف و چندلایه است. واشنگتن همچنان برای حفاظت از منافع خود به نیروهای نیابتی، بهویژه اسرائیل، تکیه میکند، اما حتی این رویکرد نیز با محدودیتهایی روبهروست؛ محدودیتهایی که از تنش میان اولویتهای راهبردی آمریکا و سیاست داخلی اسرائیل پیچیدهتر شده است. ایران بهعنوان چالشی دوگانه، هم راهبردی و هم ایدئولوژیک درک میشود؛ با این حال، پکن یادآور میشود که ثبات در خلیج فارس در نهایت مستلزم تعامل ایران با همسایگانش و حرکت به سوی ترتیبات امنیتی کمتنشتر است. به بیان دیگر، هرچند آمریکا و ایران همچنان رقبای راهبردیاند، ثبات منطقهای به تعامل عملگرایانه و نه تقابل نظامی وابسته است.
جاهطلبیها و اقدامات اسرائیل از نزدیک توسط تحلیلگران چینی رصد میشود. مناقشه غزه غالبا بهعنوان یک فاجعه انسانی توصیف میشود که شکاف فزاینده میان اهداف اعلامی آمریکا و واقعیتهای میدانی را آشکار میسازد. گسترشهای سرزمینی اسرائیل در کرانه باختری، قدس و بخشهایی از سوریه، تلاشی برای تثبیت نفوذ در میانه تغییرات پویای منطقهای بهویژه با توجه به امکان همکاری ترکیه و ایران تلقی میشود. در همین حال، ابتکارهای عادیسازی به رهبری آمریکا، مانند توافقهای ابراهیم، با تردید نگریسته میشوند؛ تداوم درگیریها و سیاستهای سختگیرانه اسرائیل، دستیابی به پیشرفتهای کوتاهمدت را بعید میسازد.
شاید چشمگیرترین نکته، تاکید چین بر دگرگونی اقتصادی خلیج فارس باشد. عربستان سعودی، امارات متحده عربی و قطر صرفاً در حال متنوعسازی اقتصادهای خود نیستند؛ آنان نقش منطقهای خود را از نو تعریف میکنند. ابتکارها در حوزه هوش مصنوعی، کریدورهای تجاری پیونددهنده هند به اروپا و پروژههای زیرساختی راهبردی، جغرافیای اقتصادی منطقه را بازشکل میدهند. از منظر پکن، این تحولات فرصتاند، نه تهدید. کشورهای خلیج فارس میتوانند روابطی متوازن با هر دو قدرت چین و آمریکا حفظ کنند، وابستگی به چتر نظامی آمریکا را کاهش دهند و در عین حال پیوندهای تجاری و فناورانه با چین را تعمیق بخشند. خود چین حضوری اقتصادی و نه نظامی دارد. از طریق ابتکار کمربند و راه و تعاملات عظیم تجاری، پکن به بزرگترین واردکننده نفت و گاز خاورمیانه تبدیل شده است. مجموع تجارت دوجانبه چین با منطقه به نزدیک ۵۰۰ میلیارد دلار میرسد که سه برابر کل تجارت آمریکاست، در حالی که فروش تسلیحات چین حداقلی باقی مانده است. تحلیلگران چینی تاکید میکنند که رقابت آمریکا و چین در خاورمیانه ماهیتی اقتصادی و فناورانه دارد، نه نظامی و تمرکز آن بر انرژی، لجستیک و نوآوری و نه تانکها یا جنگندههاست.
این رویکرد کارشناسان چینی نسبت به منطقه، در را به روی همکاریهای نامتعارف میگشاید. هم پکن و هم واشنگتن به بازارهای باثبات انرژی و پرهیز از درگیریهای گسترده علاقهمندند. کشورهای منطقه نیز، از سوی دیگر، میتوانند روابطی متوازن با هر دو قدرت حفظ کنند. مشارکتهای سهجانبه در بازسازی غزه و سوریه، پروژههای اقتصاد دیجیتال یا توسعه زیرساختها، مسیری برای همسوسازی منافع بدون تقابل فراهم میکند، مسافتی بسیار دور از پویشهای جمعصفر قدیمی که دههها بر منطقه حاکم بودهاند. پیامدها عمیقاند. خاورمیانه در حال ورود به مرحلهای است که در آن نفوذ اقتصادی بر برتری نظامی سایه میافکند و رقابت راهبردی بیش از پیش از طریق تجارت، فناوری و سرمایهگذاری میانجیگری میشود. نقش چین احتمالاً بر شراکتهای توسعهای و نوآوری متمرکز خواهد بود، نه بر زور نظامی؛ امری که فرصتی بیسابقه برای پیگیری ادغام، ثبات و رشد در اختیار منطقه میگذارد.
در عین حال، پکن میکوشد نفوذ خود را بدون درگیری سیاسی یا نظامی به حداکثر برساند. برای نخستین بار در دهههای اخیر، پکن بر این باور است که خاورمیانه میتواند به عرصه همگرایی بدل شود نه تقابل منطقهای و نقشههای راه در آن نه با خونریزی بلکه با زبان منافع مشترک ترسیم شوند. از قلب پکن، خاورمیانهای نو بهنرمی در حال سر برآوردن است: خاورمیانهای که با عملگرایی، نوآوری اقتصادی و دیپلماسی انعطافپذیر تعریف میشود. چین منطقه را عرصهای از فرصت میبیند در حالی که برای ایالات متحده، منطقهای با اهمیت راهبردی است. در این واقعیت نوظهور، خاورمیانه شاید سرانجام بتواند از چرخههای بیپایان منازعه رهایی یابد و مسیری را ترسیم کند که در آن توسعه، همکاری و تعامل عملگرایانه جایگزین جنگ و رقابت شود. برای سیاستگذاران، تحلیلگران و شهروندان، این تغییری است که ارزش درک کردن و شاید ارزشی برای بهرهبردن دارد.
چارچوب چینی برای روابط تهران - ریاض
هفته گذشته نشست مشترک معاونان وزرای خارجه ایران، چین و عربستان سعودی در تهران برگزار شد. این نشست در چارچوب پیگیری میانجیگری 1401 چین میان ایران-سعودی برای ازسرگیری روابط برگزار شد.چتر چینی برای آشتی و ارتباطات ایران و عربستان سعودی همچنان فعال و کارآمد است.
نشست مشترک معاونان وزرای خارجه ایران، چین و عربستان سعودی در تهران برگزار شد. این نشست در چارچوب پیگیری میانجیگری 1401 چین میان ایران-سعودی برای ازسرگیری روابط برگزار شد. در اسفند 1401 نشست سه جانبه ای مقامات ارشد ایران، عربستان سعودی و چین در پکن برگزار و ازسرگیری روابط تهران - ریاض اعلام شد. اتفاقی که به 7 سال قطع روابط پایان داد.
چارچوب چینی برای عادی سازی روابط با وجود گذشت 3 سال تاکنون به خوبی کار می کند و موفقیت آمیز بوده است. در توافق اسفند 1401 ، نقشه راهی برای ارتقای گام به گام روابط دو کشور تعیین شده بود. همه بخش های این نقشه راه تاکنون اجرا شده گرچه همچنان روابط دو کشور به مرحله همکاری اقتصادی نرسیده است. با این حال بارها، تهران و ریاض با ابتکارات یک طرفه یا دو طرفه، به مدیریت و حل مسائل و اختلافاتی پرداخته اند که می توانست به رابطه دو طرفه، آسیب وارد کند.
چین نسبت به امریکا و اروپا، سابقه کمتری در خاورمیانه دارد اما اولا برخلاف آنها با هر دو کشور (ایران - سعودی) رابطه گرم سیاسی اقتصادی دارد ثانیا محتوا و اصول هر سه دولت، شبیه است و زبان یکدیگر را بهتر می فهمند و ثالثا پکن از ابزارهای قوی سیاسی - اقتصادی برای تاثیرگذاری بر تهران و ریاض برخوردار است. چتر چینی با شرایط ایران و سعودی، تناسب و همراهی بالایی دارد.
اقتصاد چین نیازمند آرامش در خاورمیانه و خلیج فارس است و ناامنی یعنی ضربه به منافع دومین اقتصاد بزرگ جهان.
آرامش در منطقه نتیجه روابط خوب دو ستون امنیت ساز یعنی تهران و ریاض است. چین در چند بخش به خاورمیانه و به ویژه خلیج فارس وابسته است: نفت، بازار کالاهای چینی، حمل و نقل تولیدات چین، سرمایه گذاری چین در منطقه.
ایران و عربستان سعودی نیازمند چین هستند و چین هم متقابلا به آنها نیاز دارد.
در حاشیه نشست سه جانبه تهران
چین هم اکنون بزرگترین واردکننده نفت خام جهان است و خلیج فارس، بزرگترین صادره کننده نفت به چین است. چین به نفت خلیج فارس وابستگی کامل دارد برخلاف امریکا که خود صادرکننده است و دیگر وابستگی به واردات نفت خلیج فارس ندارد.
بیش از نصف نفت صادراتی به چین، از کشورهای ساحلی خلیج فارس شامل 6 کشور جنوبی به علاوه عراق و ایران است.
چین روزانه حدود 11 میلیون بشکه نفت خام واردات دارد. عربستان سعودی به تنهایی با صادرات 1.5 میلیون بشکه در روز به چین، حدود 14 درصد از نفت چین را تامین می کند. چین، خریدار اول نفت عربستان سعودی (به نسبت 23 درصد) است.
چین بزرگترین و تقریبا تنها مشتری و خریدار نفت ایران است.
علاوه بر این، خاورمیانه یکی از بزرگترین بازارهای مصرفی کالاهای تولید چین است. همچنین خاورمیانه و خلیج فارس مسیر عبوری شرق به غرب صادرات کالای چین به بازارهای مصرفی در سراسر جهان از یک سو و غرب به شرق یعنی واردات نفت و انرژی و مواد اولیه به سمت چین است. همزمان، خاورمیانه و به ویژه خلیج فارس محل یکی از بزرگترین تراکم سرمایه گذاری های شرکت های چینی است.
به این دلیل، امنیت و آرامش منطقه، برای چین نقش حیاتی دارد و هر گونه ناامنی و درگیری در حکم اقدام علیه منافع اقتصادی چین است.
کشورهای جنوب خلیج فارس با وجود اینکه به عنوان هم پیمانان سنتی و شرکای نزدیک امریکا به شمار می آیند اما همزمان گام به گام روابط سیاسی امنیتی و اقتصادی را با چین نیز ارتقا داده اند. هر دو طرف، کشورهایی با اولویت اول اقتصاد هستند و از انعطاف پذیری بالا برای تغییر و تحقق منافع سیاسی - اقتصادی برخوردارند.
بیانیه مشترک سه کشور درباره موضوعات مختلف، اتفاقی کم سابقه و مثبت درنتیجه توان همسوساز چینی هاست.
اینکه عربستان سعودی به عنوان کشور نزدیک به آمریکا و غرب در کنار چین (یکی از دو قطب شرق) و ایران بتوانند متن مشترکی درباره فلسطین، اسرائیل، سوریه، جنگ اسرائیل علیه ایران و یمن بنویسند و منتشر کنند از نکات قابل توجه است.
باید منتظر گسترش چارچوب چینی برای دیگر مسائل خاورمیانه بود. از جمله ازسرگیری روابط ایران - بحرین یا حل اختلاف میدان نفتی آرش / الدره میان ایران و کویت.
میانجیگری چین در روابط ایران و سعودی، کارآمدی خود را نشان داده است. این اتفاق هم به نفوذ و قدرت نرم چین در منطقه کمک کرده هم به اعتبار سیاست خارجی پکن افزوده است.
چین: میانجیِ ضروری یا مانعِ استقلال روابط تهران - ریاض؟
مشاور سیاسی و بین الملل، حسن روحانی در دولت یازدهم و دوازدهم نوشت: «اینکه دو کشور مهم و اثرگذار منطقه، با وجود احیای روابط و تمایل آشکار به تنشزدایی، همچنان مجبورند در چارچوبی سهجانبه و با میانجیگری یک قدرت خارجی حرکت کنند، نشانهای از شکنندگی اعتماد، فقدان مکانیسمهای پایدار همکاری و نبود دستورکار مستقل دوجانبه است.»
حمید ابوطالبی، مشاور سیاسی و بین الملل، حسن روحانی در دولت یازدهم و دوازدهم با انتشار یادداشتی در شبکه اجتماعی ایکس نوشت:
با وجود برگزاری سومین جلسه «کمیته سهجانبه ایران، عربستان و چین» و تأکید سه طرف بر گسترش همکاریهای منطقهای، یک واقعیت بنیادین همچنان پابرجاست: روابط تهران و ریاض هنوز نتوانسته از قید واسطه رها شود و به اصالت یک رابطه دوجانبه و بالغ برسد. اینکه دو کشور مهم و اثرگذار منطقه، با وجود احیای روابط و تمایل آشکار به تنشزدایی، همچنان مجبورند در چارچوبی سهجانبه و با میانجیگری یک قدرت خارجی حرکت کنند، نشانهای از شکنندگی اعتماد، فقدان مکانیسمهای پایدار همکاری و نبود دستورکار مستقل دوجانبه است. این وضعیت، در مقایسه با روند دیگر کشورها که توانستهاند بهسرعت روابط مستقیم را جایگزین سازوکارهای واسطهمحور کنند، بیش از پیش قابل تأمل است!
برای عبور از این وضعیت، تهران و ریاض نیازمند سطحی از اعتماد متقابل و توان گفتوگوی مستقیم هستند؛ سطحی که در آن، سازوکارهای دوجانبه بهجای میانجی ستون اصلی تنظیم روابط را تشکیل دهد و ناامنی ساختاری منطقه کاهش یابد.
بازتاب نشست در سه پایتخت
الف) روایت چین: موفقیت دیپلماتیک و نمایش نقش جهانی
پکن این روند را نه یک اقدام فنی، بلکه جلوهای از ظرفیت دیپلماتیک نوظهور خود در نظام بینالملل معرفی میکند. در رسانهها و بیانیههای رسمی چین، میانجیگری میان ایران و عربستان «نماد نقش سازنده چین» و یک پیروزی در دیپلماسی چندجانبه قلمداد میشود. این رویکرد نشان میدهد که موضوع، برای چین در چارچوب گستردهتر امنیت انرژی، تثبیت نفوذ منطقهای و رقابت ژئوپلیتیک با غرب معنا پیدا میکند؛ یعنی میانجیگری بخشی از یک راهبرد کلان است نه صرفاً اقدامی تسهیلگر.
ب) روایت عربستان: احتیاط راهبردی و تأکید بر امنیت
ریاض با رویکردی محتاط و اجرایی، ضمن استقبال از روند نشستها، همچنان بر تضمینهای امنیتی، اصول عدممداخله و حفظ منافع راهبردی خود تأکید دارد.
این محتاطگری بیانگر آن است که سعودی هنوز اعتماد لازم برای عبور از میانجی و ورود به یک الگوی کاملاً دوجانبه را شکل نداده است. در واقع، عربستان هنوز ترجیح میدهد بخشی از توازن امنیتی خود را از بیرون تأمین کند.
ج) روایت ایران: بازتاب بیانیه، بدون افزودن راهبرد
تهران با انتشار رسمی متن بیانیه، عملاً نشان داد که چیزی فراتر از مفاد نشست برای ارائه ندارد. تأکید بیانیه بر مسائل منطقهای و تجاوزات اسرائیل نیز بیانگر آن است که رابطه تهران - ریاض هنوز از وضعیت نامتوازن و پرفشار خارج نشده و دستورکار مستقل مشترکی شکل نگرفته است.
تداوم «کمیته مشترک سهجانبه» پس از چندین سال، نشان میدهد که پکن مایل است در این روند باقی بماند. این کمیته نه یک سازوکار صرفاً فنی، بلکه ابزاری برای تثبیت حضور چین بهعنوان ضامن، ناظر و تنظیمگر است؛ حضوری که نقش میانجی را از یک اقدام مقطعی، به یک عنصر ساختاری در روابط تهران - ریاض تبدیل کرده است. بهبیان دیگر، چین نهتنها میانجی است، بلکه در حال تبدیلشدن به یک لایه پایدار میان روابط دو کشور است؛ لایهای که حذف آن، هم هزینه سیاسی دارد و هم با رویکرد راهبردی پکن سازگار نیست.
پرسشهای کلیدی پیشروی تهران و ریاض
اکنون، علاوه بر پرسش اصلی درباره چرایی ناتوانی دو قدرت بزرگ مسلمان منطقه در ایجاد یک رابطه دوجانبه مستقل، باید پرسید:
آیا پکن اساساً اجازه خواهد داد روابط ایران و عربستان از قالب سهجانبه و میانجیمحور به یک رابطه مستقل دوجانبه و بدون واسطه تبدیل شود؟
یا آنکه:آیا حفظ این سازوکار بخشی از راهبرد بلندمدت چین برای کنترل معادلات خاورمیانه و مدیریت رابطه تهران - ریاض نیست؟
و در نهایت:چرا تهران و ریاض تاکنون نتوانستهاند با بازتفسیر ارزشهای مشترک اسلامی و پذیرش مسئولیت اخلاقی قدرت خود، بهجای تداوم یک نظم واسطهمحور، یک نظم گفتوگویی و متوازن برادرانه ایجاد کنند؟
پاسخ به این پرسشها تعیین خواهد کرد که تهران و ریاض در حال حرکت بهسوی رابطهای دوجانبه و یک نظم جدید منطقهایاند؛ یا در حال محصور شدن در چارچوبی که چین و دیگر بازیگران فرامنطقهای برای آنان تعریف کردهاند!
روایت کارشناسان از دو شریک اقتصادی و راهبردی
پروفسور فان هونگدا، استاد موسسۀ مطالعات خاورمیانه دانشگاه مطالعات بینالمللی شانگهای:ایران برای چین صرفاً ابزاری در موازنه قدرت جهانی نیست، بلکه «شریکی راهبردی» محسوب میشود. نقش ایران در روابط با چین فراتر از تأمین انرژی بوده و شامل همکاریهای زیرساختی و مسیرهای لجستیکی نیز میشود. همچنین واردات نفت از ایران و روسیه برای چین، علاوه بر منافع اقتصادی، دارای ابعاد ژئوپلیتیکی مهمی است. مهمترین موضوعی که برای تعمیق رابطه کشورها با چین باید در نظر گرفته شود، این است که سیاست چین مبتنی بر واقعگرایی بوده و بر این اساس، الگوی کلی پکن در بحرانهای منطقهای، میانجیگری گزینشی است (مانند آشتی ایران و عربستان) و از درگیری در بحرانهای پیچیدهتری که منافع کلانش را به خطر میاندازد، پرهیز میکند.
احسان خاندوزی،وزیر اقتصاد ایران در دولت سیزدهم :ایران و چین ظرفیت ایجاد رابطه راهبردی را دارند. این رابطه بر اساس منافع ژئوپلیتیک و اقتصادی متقابل استوار است. ایران میتواند امنیت انرژی، مسیرهای جایگزین حملونقل (کمربند و راه) و ثبات منطقهای برای چین فراهم کند و در مقابل از ظرفیت چین برای رشد اقتصادی استفاده نماید. چالش اصلی در تعمیق روابط، نبود برنامه صنعتی جامع و ساختار اجرایی منسجم در ایران و تذبذب در سیگنالدهی راهبردی به چین در دورههای مختلف است. تعریف پروژههای مشترک کلان (مانند سرمایهگذاری در نفت، زیرساختهای حملونقل، انرژی تجدیدپذیر و زنجیره تأمین) و ایجاد سازوکار پرداخت رسمی دوجانبه، میتواند همکاریها را از سطح تجارت کالا، به انتقال فناوری و سرمایهگذاری ارتقا دهد.
سید رسول موسوی،دیپلمات و معاون امور بینالملل دانشگاه آزاد:چین طی یک دهه اخیر با عبور از الگوی «رشد صرف اقتصادی» به مرحلهای از اعتمادبهنفس راهبردی رسیده که در آن، قدرت نرم و مدیریت هوشمندانه دیپلماسی جایگزین رویارویی مستقیم شده است. این کشور از راهبرد «قدرت زمینی» پیروی میکند و برخلاف آمریکا که قدرتی دریایی است، تمرکز خود را بر مسیرهای خشکی و پروژه «کمربند و راه» قرار داده است. این پروژه که پیونددهنده آسیا، خاورمیانه و اروپاست، در واقع بازتعریفی از نظم اقتصادی جهانی با محوریت چین بوده و این کشور باتکیهبر همکاریهای سهجانبه با ایران و پاکستان و نقشآفرینی در افغانستان، در پی ایجاد پیوندهای ژئواکونومیک پایدار است؛ درحالیکه آمریکا تلاش میکند افغانستان را در مسیر شمالی - جنوبی خود نگه دارد تا مانع اتصال شرق و غرب آسیا شود.
عباس عبدی ،فعال سیاسی و روزنامهنگار :ایران در برهههای مختلف ارتباط با چین را تابعی از ارتباط با غرب تعریف کرده، به این معنی که اگر زمانی روابط ایران با غرب بهبود پیدا میکرده، ارتباط ایران با چین ضعیف میشده و آن زمانی که دشمنی غرب با ایران برجسته شده، ایران به سمت تقویت روابط با چین رفته است. چین متحد استراتژیک ما نیست؛ اما باید به سمت تقویت روابط با چین حرکت کرد. ضروری است به سمت تقویت روابط اقتصادی با همه کشورها برویم و در این مسیر اولویت اول با کشور چین است؛ اما نباید این روابط را در تقابل با غرب و اروپا تعریف کرد.
مجیدرضا حریری ،فعال اقتصادی و رئیس اتاق بازرگانی ایران و چین:بسیاری از انگارهها در مورد روابط ایران و چین قدیمی و فاقد اعتبار است و تاریخ مصرف برخی از آنها گذشته است. امروز ایران و چین شناخت خوبی از همدیگر دارند. سطح همکاریها نسبتاً بالاست. بخشی از برنامه همکاری راهبردی ۲۵ساله ایران و چین در حال اجراست. روابط ایران و چین از زمان انقلاب اسلامی با سفر مقامات عالی رتبه دو کشور، پیوندی استراتژیک و بلندمدت داشته است. این رابطه مبتنی بر مکمل بودن اقتصاد دو کشور است؛ ایران تأمینکننده انرژی و مواد خام و چین مصرفکننده عمده و تأمینکننده کالا و فناوری؛ اما متأسفانه بلاتکلیفی در رویکردهای کلان اقتصاد ایران موجب شده روابط ایران و چین در برخی بخشها تعمیق نشود.
دکتر داود منظور ،اقتصاددان و رئیس سازمان برنامه و بودجه در دولت سیزدهم :چین در حال تثبیت جایگاه خود بهعنوان بازیگر شماره یک اقتصادی جهان است و ایران از نظر ژئوپلیتیک، ژئواکونومیک و منابع طبیعی، موقعیتی منحصربهفرد دارد که میتواند در نقشه راهبردی چین نقشآفرینی کند؛ اما این موقعیت فقط زمانی به اهرم واقعی تبدیل میشود که در قالب پروژههای مشخص، تعهدات بلندمدت و ساختارهای نهادی مشترک تعریف شود. روابط ایران و چین هم ظرفیتهای راهبردی قابلتوجهی پیشرو دارد و هم چالشهایی که در صورت بیتوجهی، میتواند این ظرفیتها را بلااستفاده بگذارد. ایران حلقه مهمی در پروژههای جهانی چین بوده و چین نیز در حوزههایی مانند سرمایهگذاری زیرساختی، فناوری صنعتی، انرژیهای نو و بازار صادراتی، میتواند شریک کلیدی ایران باشد.
ابوالفضل عمویی،دستیار ویژۀ رئیس مجلس شورای اسلامی ایران در امور بینالملل:روابط ایران و چین «اصیل و ذاتی» است، نه صرفاً تاکتیکی برای مقابله با آمریکا یا غرب. متأسفانه دوطرف شناخت دقیقی از یکدیگر ندارند و روابطشان به سطحی راهبردی نرسیده که شامل انتقال فناوری، تولید مشترک و سرمایهگذاری است. برای رسیدن به سطح راهبردی در روابط، اقداماتی همچون «گسترش آموزش زبان چینی؛ طراحی پروژههای مشترک در چهارچوب کمربند و راه و تبدیل ایران به حلقه کلیدی کریدور شرق - غرب؛ توسعه همکاری در صنایع خودرو، انرژی و فناوری و تجارت با ارزهای محلی بهجای دلار» ضرورت دارد. تغییر سیاست چین از «خیزش آرام» به نقش فعالتر جهانی، زمینهساز توجه بیشتر چین به کشورهای مستقل، ازجمله ایران است.
مهدی صفری،معاون دیپلماسی اقتصادی وزارت امور خارجه در دولت سیزدهم :ایران و چین میتوانند روابط راهبردی در حوزههای امنیت انرژی، ترانزیت، تجارت و مبارزه با تروریسم ایجاد کنند. ایران با موقعیت جغرافیایی خود میتواند امنیت انتقال انرژی چین از خلیجفارس و کریدورهای زمینی «کمربند و راه» را تضمین کند. همکاریهای دو کشور در حوزههای تجاری (صادرات کشاورزی)، ترانزیت ریلی، امور مالی و انرژی همکاریهایی در جریان است، اما به دلیل حساسیتها اغلب علنی نمیشوند. پروژههای فاینانسشده (مانند نیروگاه و سد) بهرغم توافق، به دلیل تغییر سلیقه مدیریتی یا عدم پیگیری، معطل میمانند. روابط راهبردی نیازمند برنامه بلندمدت ملی، ثبات در تصمیمگیری و پیگیری مستمر توسط یک مسئول متمرکز و قدرتمند در ایران است
اصغر ابراهیمیاصل ،معاون اسبق وزیر نفت و کارشناس ارشد در حوزه نفت و گاز:ایران باید همواره دررابطهبا چین مسئول و فرمانده واحدی داشته باشد. نباید مسئولیت کار با چین در دولت بین وزیر اقتصاد، معاون اقتصادی وزارت خارجه و چند نهاد مختلف دولتی تقسیم شود. عدم پایبندی به تصمیمگیری و اجرای هماهنگ باعث میشود چینیها ندانند که با چه کسی در ایران طرف حسابند و طبیعتاً وارد رابطه راهبردی بلندمدت با ما نمیشوند. ایران میتواند برای ایجاد چشمانداز بلندمدت و قابلاتکا، با چین همکاری استراتژیک داشته باشد و فراتر از فروش نفت و تولیدات معدنی و پتروشیمی و واردات کالاهای واسطهای و مصرفی، همکاریهای گسترده در حوزههایی مانند حل ناترازی انرژی، ارتباطات، تجارت، تولید و ترانزیت داشته باشد.
احمد صالحی،پژوهشگر اقتصاد بینالملل :در روابط با چین ما باید به مدل دوره آقای علی لاریجانی برگردیم که ۱۵ کارگروه برای تعامل با چین تشکیل شده بود. در واقع اولین گام، ایجاد یک ساختار قوی برای پیشبردن پرونده تعامل با چین است. مهمترین پروژهای که باید در ایران پیگیری شود، ایجاد ساختار پرداخت رسمی بین ایران و چین است. ما باید رابطه تجاری خودمان با چین و روسیه را سهجانبه کنیم. این موضوع نیازمند آن است که ما بتوانیم مازاد تجاری در چین را در یک رابطه سهجانبه تعریف کرده و با اراده سه دولت، با کسری تجاری در روسیه مبادله کنیم.
حامد وفایی ،استاد دانشگاه تهران و پژوهشگر مطالعات چین:وقتی رئیسجمهور چین 10 سال پیش به ایران آمد و گفت روابط ما، مشارکت جامع راهبردی باشد، یعنی من نمیخواهم فقط از شما نفت یا کالا بخرم و بروم، میخواهم همکاری بلندمدت با شما داشته باشم. متأسفانه روابط دو کشور همچنان در سطح دوره هخامنشیان است. در این تجارت، فقط بهجای گاو و شتر، کانتینر و هواپیما و کشتی جایگزین شده است. مهمترین اقدامی که باید انجام شود، تعریف سهمی برای ایران در زنجیره ارزش چین (نه صرفاً خرید کالا) و ارتقای رابطه به سطح تولید و سرمایهگذاری مشترک است. این امر منجر به وابستگی متقابل سازنده و رابطه راهبردی برد - برد خواهد شد.
زکیه یزدانشناس،عضو هیئتعلمی دانشکده مطالعات جهان دانشگاه تهران:چین تنها دومین اقتصاد جهان نیست، بلکه دومین قدرت جهانی است و ایالات متحده در زمینههای مختلف چین را رقیب جدی خود دانسته و نسبت به مدرنیزاسیون نظامی و برنامه هستهای آن نیز نگرانی دارد. شناخت عمیق و داشتن چشمانداز بلندمدت از چین در ایران چندان جدی گرفته نشده است. مشکل اصلی ایران درخصوص چین، شناخت نادرست و انتظارات غیرواقعی است که ریشه در زاویه دیپلماتهای ایرانی و محذورات ساختاری (تحریمها، تهدیدات امنیتی) دارد. این امر مانع شکلگیری یک رابطه راهبردی عمیق و بلندمدت شده است. چین بر اصلاح تدریجی نظم بینالملل از درون و صبر راهبردی متمرکز بوده و ایران به دنبال تغییر بنیادین این نظم است.
مهدی فرازی ،رئیس اداره اول آسیا و اقیانوسیه (چین و مغولستان)در وزارت امور خارجه:در سالهای گذشته، گرچه سیاست خارجی ایران تا حدودی تحتتأثیر تحولات داخلی، افکار عمومی و تغییر دولتها بوده، اما روابط ایران و چین به بلوغی رسیده که فارغ از تغییر دولتها، تداومیافته و هر دولتی که روی کار آمده، بر اهمیت و اولویت این روابط تأکید کرده است. برای کسانی که از نزدیک روابط ایران و چین را دنبال میکنند، تقویت ارتباطات سیاسی و تجاری دو کشور کاملاً مشهود است؛ چراکه در حال حاضر چین بزرگترین شریک تجاری ایران محسوب میشود و حجم تجارت مستقیم دو کشور در مجموع بیش از ۵۰ میلیارد دلار برآورد میشود.
زهرا کریمی، استاد دانشگاه مازندران و پژوهشگر اقتصاد چین :واکاوی شرایط چین قبل و بعد از اصلاحات اقتصادی، علل و زمینههای اقتصادی، اجتماعی و سیاسی رفتن چین به سمت اصلاحات اقتصادی، موانع پیش روی اصلاحات و دلایل موفقیت اصلاحات درسهای مهمی برای ایران امروز دارد. فقر عمومی، یارانهها، تجارت، همسایگان، قیمتها، کشاورزی، صنعت، مناطق آزاد، شهروندان مقیم خارج و دهها موضوع دیگر، چالشهایی هستند که چین طی دو یا سه دهه اخیر توانسته از دل آن بحرانها، فرصتهای جدیدی خلق کرده و کشور را به «کارگاه جهانی تولید» تبدیل کند. نقش دولت در موفقیت اصلاحات چین بسیار برجسته است و درسهایی مهمی برای ما دارد.
سعیده زرین ،دکترای تاریخ روابط بینالملل از دانشگاه فودان شانگهای :چین، ایران را «شریک اقتصادی و راهبردی» میداند، نه ابزاری برای موازنه با غرب. تحریمهای بینالمللی و حرکت نوسانی ایران در سیاست خارجی مانع تعمیق روابط دو کشور شده است. همکاری تهران و پکن در چهارچوب «تعامل جنوب - جنوب» قابلتبیین است و ایران در طرح «کمربند و راه» و «بیضی استراتژیک انرژی جهانی»، جایگاهی ژئوپلیتیک و حیاتی دارد. روابط دو کشور عمدتاً اقتصادی، تجاری و سودمحور است، نه ائتلافی ایدئولوژیک یا ضدغربی. سیاست چین در قبال ایران بر «احتیاط راهبردی» و «دیپلماسی چندجانبه» استوار است که ایران را به یکی از ارکان عملیاتی چندقطبیسازی نظم جهانی تبدیل میکند.
محمدرضا الهامی، عضو هیئتمدیره انجمن دوستی ایران و چین :رسانههای غربی، بهویژه آمریکاییها، با جنگ سرد رسانهای تلاش میکنند پیشرفتهای اقتصادی و فرهنگی چین را نادیده بگیرند. همکاری ایران و چین تحتتأثیر تبلیغات منفی و سوءبرداشتها قرار گرفته است. شناخت ایرانیان از چین مبتنی بر منابع غربی بوده و در چین نیز شناختها از ایران تحتتأثیر تبلیغات رسانههای غربی قرار داشته و سوءبرداشتهای زیادی حتی در میان نخبگان این کشور ایجاد کرده است. کمکاری رسانهای در دو کشور موضوعی است که باید درباره آن چارهاندیشی شود. تقویت دیپلماسی عمومی و فرهنگی، افزایش تبادلات مستقیم مردمی (گردشگری، دانشجویی)، تربیت کارشناسان متخصص و فعالسازی رسانههای دوطرف برای شکستن انحصار روایتسازی غرب، از مواردی است که باید برای آن برنامهریزی کرد.