صفحه اول
دکتر سید ابوالفضل موسوی فاضل/دکترای مدیریت تکنولوژی- برنده جایزه نوبل صلح امسال معرفی شد، اما نام دونالد ترامپ، رئیسجمهور ایالات متحده آمریکا، در میان برگزیدگان دیده نمیشود. او که مدتی است خود را منجی جهان و مستحق این عنوان میپندارد، بار دیگر از رسیدن به جایزهای بازمانده است که گمان میکرد نشانهی تأیید جهانی بر سیاستهایش خواهد بود. شاید جامعه جهانی امروز بیش از هر زمان دیگری دریافته است که صلحی که از دل بحرانهای طراحیشده بیرون میآید، نه صلح که ادامهی همان بحران در لباسی دیگر است. از دیدگاه یک پژوهشگر مدیریت تکنولوژی، رفتار سیاسی ترامپ نمونهای روشن از الگویی است که در برخی شرکتهای فناوری دیده میشود: آنها ابتدا ویروسی خلق میکنند، سپس همان ویروس را در فضای دیجیتال پخش مینمایند و در نهایت با تبلیغ امنیت و نجات، محصول آنتیویروس خود را با قیمت گزاف به مردم میفروشند. در واقع، تهدید را میسازند تا راهحل خود را بفروشند. این چرخهی آشنا، امروز در عرصه سیاست جهانی نیز در رفتار ترامپ قابل مشاهده است. در دوران ریاستجمهوری و حتی پس از آن، ترامپ بارها بحرانهای جدیدی را طراحی کرده است؛ از آغاز جنگهای تجاری با چین گرفته تا افزایش تنشهای سیاسی در خاورمیانه، از خروج از توافقهای زیستمحیطی و بینالمللی تا تحریک جریانهای پوپولیستی در اروپا. او هر بار در نقش کسی ظاهر شد که میخواهد «نظم جدید جهانی» بسازد، اما در عمل، همان آشوبی را که خود رقم زده بود به ابزاری برای نمایش قدرت و صلحسازی تبدیل کرد. نمونهی بارز این سیاست، جنگ اخیر اسرائیل و فلسطین است. بسیاری از ناظران سیاسی و تحلیلگران بینالمللی معتقدند که این جنگ بدون چراغ سبز و سیاستهای پنهان واشنگتن، بهویژه در دوران ترامپ، هرگز تا این حد شعلهور نمیشد. حمایت بیقید و شرط کاخ سفید از تلآویو، انتقال سفارت آمریکا به بیتالمقدس، و سکوت در برابر جنایتهای نظامی علیه مردم غزه، عملاً راه را برای تشدید خشونت باز کرد. نتیجه، چیزی نبود جز ویرانی غزه، فروپاشی امیدها و مرگ هزاران کودک و زن بیدفاع. در حالیکه هنوز دود از خرابههای غزه برمیخاست، ترامپ در سخنرانیهای خود از «تلاش برای صلح» سخن گفت، گویی میانجی است نه مشعلدار جنگ. این همان پارادوکسی است که در مدیریت بحرانهای ساختگی دیده میشود: طراح بحران، پس از ویرانی، خود را نجاتبخش معرفی میکند. همانند شرکتهایی که ویروس را طراحی میکنند تا بعد با فروش آنتیویروس خود سود ببرند. در نظریه مدیریت تکنولوژی، این پدیده بهعنوان «مدل مصنوعی مشکل و راهحل» شناخته میشود. در این مدل، ابتدا مسئلهای خلق میشود، سپس حل آن بهعنوان دستاوردی بزرگ معرفی میگردد. در کوتاهمدت ممکن است این روش توجه رسانهها را جلب کند، اما در بلندمدت اعتماد عمومی را از بین میبرد؛ چرا که جامعه دیر یا زود درمییابد که قهرمان بحران، همان سازنده بحران بوده است. ترامپ در این چرخه استاد است. او میداند که بحران، صحنه نمایش قدرت است و آرامش، صحنه خاموشی. تا زمانی که آشوب و اضطراب در جهان حاکم است، او در مرکز توجه میماند. اما صلح واقعی نه با تهدید و معامله، بلکه با گفتوگو، احترام متقابل و همکاری جهانی شکل میگیرد. صلح یعنی ساختن بنیانهایی که مانع تکرار جنگ شوند؛ آموزش، عدالت، توسعه فناوریهای انسانی و پیوند ملتها از مسیر دانایی. امروز در جهانی زندگی میکنیم که فناوری به ابزار سلطه و سیاست تبدیل شده است. در چنین شرایطی، صلح واقعی زمانی محقق میشود که دانش و نوآوری در خدمت انسانیت قرار گیرد، نه ابزار امپراتوری. ترامپ اما فناوری و رسانه را برای برجستهسازی خود بهکار میگیرد، نه برای کاهش رنج بشر. این تفاوت میان صلحِ واقعی و صلحِ ساختگی است؛ یکی برای آرامش مردم است، دیگری برای شهرت سیاستمداران. برنده نوبل صلح امسال هر که باشد، پیامی روشن دارد: جهان دیگر فریب صلحهای نمایشی را نمیخورد. صلحی که از بطن بحران طراحیشده بیرون آید، همانند آنتیویروسی است که سازنده ویروس آن را میفروشد؛ ظاهراً نجاتبخش، اما در حقیقت وابسته به تداوم ناامنی. دونالد ترامپ بار دیگر از دستیابی به جایزه نوبل صلح بازماند، و شاید اینبار نه بهدلیل لابیهای سیاسی، بلکه بهسبب شناخت عمیقتر جهان از ماهیت سیاست او. کسی که آتش میافروزد تا خود را آتشنشان بنامد، نهتنها شایسته مدال صلح نیست، بلکه سزاوار پرسشی است که وجدان جهانی باید از او بپرسد: آیا صلح بدون صداقت، چیزی جز ادامه جنگ در لباسی دیگر است؟