جامعه
نقی بازدار- در طول جنگ تحمیلی اسرائیل به ایران و پس از آن، بنا به شواهد بسیار که گاه بسیار بیش از حد آشکار بود؛ ضربه به اعتبار رهبری و مردمی آیتالله خامنهای مهمترین سرفصل پیوست عملیات نظامی و روانی رژیم بود.این هدف مهم، برای رژیم نهتنها محقق نشد بلکه اینک یکی از مهمترین دلایلی که در اسرائیل درباره اشتباه بودن ورود به جنگ با ایران گفته میشود همین گزاره است که نتانیاهو نهتنها به اعتبار آیتالله خامنهای آسیبی وارد نکرده بلکه سبب، جهش بیشتر اعتبار و مقبولیت تاریخی ایشان در داخل و خارج از ایران شده است؛ بنابراین هر نوع خطابه و پیام مستقیمی که از طرف رژیم و یا مقامات آن و یا حتی آمریکاییها نسبت به رهبر انقلاب صادر میشود را همچنان باید در همان سرفصلهای جنگ ۱۲ روزه دید. اخیراً ژنرال یوآو گالانت، وزیر پیشین جنگ اسرائیل نامهای به رهبر انقلاب نوشته که گرچه امتداد همان سیاستهای عملیات روانی رژیم است ولی در فرامتن این نامه نکات قابلتوجهی وجود دارد. نامهای که بیش از آنکه یک پیام نظامی باشد، سندی سیاسی، فرسوده و آغشته به اضطراب راهبردی است. اگرچه این نامه ظاهراً ادامه عملیات روانی علیه محور مقاومت و شخص آیتالله خامنهای تلقی میشود، اما در فرامتن خود، اعترافی است به ناکامی عمیق اسرائیل در عرصه نظامی، اطلاعاتی و ایدئولوژیک. انتشار چنین پیامی، اگرچه از سوی منابع رسمی جمهوری اسلامی ایران واکنشی دریافت نکرده است، اما تحلیلگران معتقدند نشاندهنده افزایش تنشهای پنهان در سطح منطقه و تداوم جنگ روانی و اطلاعاتی میان رژیم صهیونیستی و محور مقاومت است. در یک اصل بدیهی نظامی، فرماندهای که در میدان نبرد به موفقیت رسیده، مسیر را از طریق تثبیت دستاوردهای جنگی و ادامه عملیات تکمیلی طی میکند، نه از طریق نامهنگاری به دشمنش. این قاعدهای ساده اما بنیادین است. گالانت، که پیشتر در طراحی حملات علیه گروههای مقاومت نقش محوری داشته، اکنون به جای پیگیری ادامه فشار نظامی، به نگارش نامهای روی آورده که سراسر از «التماس برای توقف پیشروی» بویژه در ابعاد راهبردی ایران حکایت دارد. این تناقض، خود نشانهای است از تهی شدن جبهه متجاوز از توان تأثیرگذاری نظامی. نامه گالانت در ظاهر تداوم همان پروژه بیپایان جنگ روانی علیه شخص رهبر انقلاب است؛ پروژهای که طی چهار دهه گذشته همواره با هدف شکستن اقتدار آیتالله خامنهای طراحی شده اما هر بار به تقویت جایگاه ایشان در افکار عمومی منطقه و حتی در نگاه نخبگان بینالمللی منجر شده است. امروز نیز، پس از جنگی تمامعیار که اسرائیل علی رغم پشتیبانی همه جانبه آمریکا و هم پیمان های غربی اش نتوانست به اهدافی که برای تحقق آن جنگی پرهزینه را آغاز کرد، دست یابد، دوباره به همان حربه قدیمی – تخریب جایگاه رهبری ایران – متوسل شده است، اما در لباسی جدید. با این حال، آنچه در متن و فرامتن این نامه بیش از همه برجسته است، نوعی «تحسین ناخواسته» از رهبر انقلاب اسلامی است. گالانت به صراحت از سه دهه تلاش مستمر آیتالله خامنهای برای ساختن ایرانِ قوی سخن میگوید و طراحی دقیق حلقه آتش پیرامون اسرائیل را از جمله دستاوردهای ایشان میداند. این حلقه شامل گروههایی است که نه بر اساس منافع مقطعی، بلکه با پیوست گفتمانی، به هم متصل شدهاند؛ گفتمانی که گالانت نیز اذعان دارد نه با موشک و حمله، که با صبر و راهبرد فرسایشی بازتولید میشود. جالب آنجاست که گالانت در انتهای نامه، برخلاف ابتدای آن، صراحتاً از نگرانی نسبت به توان ایران در بازسازی توان موشکی و هستهای و نوسازی محور مقاومت سخن میگوید. همین اعتراف تلویحی نشان میدهد که تلآویو در درک ماهیت واقعی تهدید ایران دچار بحران محاسباتی مزمنی است. در بخش پایانی نامه، ژنرال صهیونیست، که تا چندی پیش مدافع عملیات پیشدستانه علیه ایران بود، بهطور غیرمستقیم مسیر «مذاکره» را پیشنهاد میدهد؛ مسیری که از دل یک نامه رسمی بیرون میآید، نه از سلاح یا سامانه گنبد آهنین. این تغییر مسیر از تهدید نظامی به تضرع سیاسی، در واقع اعترافی است به بنبست راهبردی اسرائیل. اگرچه گالانت میکوشد این تغییر را در قالب تحلیلهای راهبردی بپیچد، اما بهروشنی پیداست که پیام واقعی این نامه، نه قدرت، بلکه درماندگی و نوعی اعتراف به ناتوانی است. از همین رو، پیشنهاد مذاکره نه بهمثابه راهحل، بلکه بهعنوان پناه بردن به ابزارهای دیپلماتیک پس از ناکامی نظامی تلقی میشود.