سیاست
وزیرخارجه سابق کشورمان و بنیانگذار پایاب در مجله روابط خارجی آمریکا نوشت: اگر تهران و واشنگتن بتوانند نسخه بهروزشدهای از برجام را اجرا کنند، شاید قادر شوند موضوعات دشوار دیگر مانند امنیت منطقهای، کنترل تسلیحات و مبارزه با تروریسم را نیز مدیریت کنند. محمدجواد ظریف، وزیرخارجه سابق کشورمان و بنیانگذار پایاب در مقاله مشترکی با امیرپارسا گرمسیری، دانشجوی دکتری روابط بین الملل در مجله روابط خارجی آمریکا نوشت: ایران یک میانجی طبیعی است. فرهنگ، تاریخ و موقعیت آن بهگونهای است که میتواند تسهیلکننده گفتوگو میان آسیا و اروپا باشد. ایران میتواند مرکز تجارت، بهویژه برای کشورهای محصور آسیای مرکزی باشد. سرمایه انسانی آن میتواند ایران را شریک بزرگ نوآوری جهانی سازد. شکستن چرخه امنیتیسازی و بازگشت ایران به جایگاه شایسته خود میتواند صلح، توسعه و ثبات را برای دهههای آینده به ارمغان آورد. قسمتی از ترجمه مقاله دکتر محمد جواد ظریف و امیرپارسا گرمسیری در مجله روابط خارجی آمریکا را در ادامه می خوانید: در روابط بینالملل معاصر، امنیت هدفی نیست که کشورها تنها برای خود دنبال کنند؛ بلکه مفهومی است که از آن برای توجیه کنترل، محدودسازی و جهتدهی به رفتار دیگران نیز بهره میگیرند. هنگامی که دانشمندان علوم سیاسی از «امنیتیسازی» سخن میگویند، به فرآیندی اشاره دارند که طی آن یک مسئله خاص بهعنوان تهدیدی وجودی تصویر میشود؛ تهدیدی که بهجای رسیدگی از طریق سازوکارهای عادی سیاسی، مستلزم اقدامات فوقالعاده و استثنایی معرفی میگردد. جمهوری اسلامی ایران نمونهای بسیار روشن از این وضعیت است. طی دو دهه گذشته، اسرائیل و ایالات متحده تلاش کردهاند جهان را متقاعد کنند که ایران را نباید یک کشور عادی تلقی کرد، بلکه باید آن را خطر اصلی نظم بینالمللی دانست. نتیجه این تلاشها، محکومیتهای مداوم، تحریمهای خردکننده، تهدید به اقدام نظامی و در ماههای اخیر، اجرای عملیات نظامی مستقیم علیه قلمرو ایران—حتی در خلال مذاکرات دیپلماتیک میان تهران و واشنگتن—بوده است. ایران نیز در واکنش، ناگزیر شده منابع و توجه بیشتری را صرف دفاع کند. همچنین برای نشان دادن اینکه تسلیم فشار نمیشود، سطح غنیسازی اورانیوم را افزایش دهد. در نتیجه امنیتیسازی خارجی ایران، در داخل کشور نیز پویشی مشابه ایجاد شده است؛ بهگونهای که در مواجهه با چالشهای اجتماعی، رویکردی سختگیرانهتر اتخاذ شده و محدودیتها افزایش داده شده است. نتیجه این روند، شکلگیری یک چرخه امنیتیسازی است: چرخهای خصمانه که در آن ایران و دشمنانش خود را مجبور به اتخاذ سیاستهای تهاجمیتر میبینند. این پدیده مشابه «معمای امنیت» است که در آن افزایش ظرفیتهای مادی یک طرف موجب واکنش متقابل دیگری میشود. اما در چرخه امنیتیسازی، نقطه آغاز افزایش مادی قدرت نیست؛ بلکه در حوزه گفتمانی و اقناع عمومی است. کشور هدف ابتدا بهمثابه تهدید تصویر میشود، سپس همانگونه با آن برخورد میگردد، و آن کشور در پاسخ اقداماتی اتخاذ میکند—مانند تقویت توان موشکی یا افزایش غنیسازی—که برای «تأیید» ادعاهای اولیه مورد استفاده قرار میگیرد. این چرخه، در عمل، «پیشگوییِ خودکامبخش» ایجاد میکند. کشور امنیتیشده بهتدریج از عاملیت و کنشگری مستقل فاصله میگیرد و در سلسلهای از رفتارهای واکنشی گرفتار میشود. شکستن این چرخه آسان نخواهد بود و مستلزم آن است که قدرتهای خارجی حقوق و عزت ایران را به رسمیت بشناسند و دست از اتهامات بیپایه، تهدید و فشار مستمر بر یک «تمدن-دولت» چند هزار ساله بردارند. اما تهران نیز میتواند اقداماتی برای شکستن این چرخه باطل انجام دهد. دولت میتواند با اصلاحات اقتصادی حمایت مردمی را افزایش دهد که توان مذاکراتیاش را نیز قویتر میکند. در نهایت، مردم ایران بزرگترین سرمایه این کشور در بازدارندگی و مقاومت در برابر تجاوز خارجی بودهاند. تهران میتواند تأکید بر قدرت مادی دفاعی—که اغلب موجب تقویت ادراک تهدید میشود—را تعدیل کرده و بهجای آن بر همکاری و هماهنگی، بهویژه در سطح منطقهای تأکید کند. همچنین میتواند با آژانس بینالمللی انرژی اتمی وارد گفتوگوهای صریح شود تا نگرانیهای متقابل رفع و مسیر همکاری از سر گرفته شود. افزون بر آن، میتواند برای مدیریت اختلافات با ایالات متحده وارد تعامل شود؛ ابتدا درباره پرونده هستهای و تحریمها. کنار آمدن برای ایران منطقه همواره اولویت است، اما تهران باید روابط خود را در سایر حوزهها نیز تعمیق بخشد. این امر شامل همکاری نزدیک با روسیه است. هماهنگی با چین که قدرت بزرگ رو به خیزش است، ضرورتی گریزناپذیر است. اما تهران همچنین از بهبود روابط با اروپا و مدیریت اختلافات با آمریکا سود خواهد برد. این امر کمک میکند ایران شریک جدی، برابر و بلندمدت روسیه و چین باشد، نه اینکه صرفاً از سر ناچاری به آنان روی آورد. مدیریت اختلافات با آمریکا ممکن است برای شکستن چرخه امنیتیسازی ضروری باشد. هیچ دولتی، جز رژیم اسرائیل، به اندازه واشنگتن برای انزوای ایران تلاش نکرده است. (هرچند هیچکس مانند اسرائیل آمریکا را به خصومت با ایران وادار نکرده است.) بنابراین مناسب است تهران احتمال گفتوگوی مستقیم و از جایگاه برابر با واشنگتن را بررسی کند. البته انتظارات باید مدیریت شود؛ هدف چنین مذاکراتی نمیتواند بازگشت به روابط دوستانه باشد. اختلافات هویتی و ایدئولوژیک بنیادی میان طرفین وجود دارد: برای واشنگتن، ماهیت ساختار سیاسی انقلابی ایران و موضع آن در قبال اسرائیل؛ برای تهران، حمایت کورکورانه آمریکا از اسرائیل و حضور جهانی آمریکا. اما با توافق برای توافقنداشتن در این حوزههای ایدئولوژیک، میتوان مانع از تبدیل آنها به بحران شد. طرفین همچنین میتوانند بسیاری از اختلافات سیاسی را با بدهبستان حل کنند. در صدر این موضوعات، برنامه هستهای ایران و تحریمهای آمریکا قرار دارد، همان گرهای که برجام برای گشودن آن طراحی شده بود. آمریکا باید بپذیرد که قادر نیست ظرفیتهای بومی ایران را نابود کند؛ این ظرفیتها قابل بازسازیاند. اما طرفین میتوانند بر دو هدف مشترک توافق کنند: ایران هرگز نباید سلاح هستهای تولید کند، و آمریکا هرگز نباید علیه ایران اقدام به جنگ نظامی یا اقتصادی کند. در این چارچوب، ایران میتواند شفافیت، محدودیت غنیسازی و حتی سازوکار منطقهای، مانند کنسرسیوم غنیسازی، پیشنهاد دهد و آمریکا نیز تحریمهای خود و تحریمهای ملل متحد را لغو کند. ایران میتواند با همکاری مناسب با آژانس زمینه توافق را تسهیل کند. نگرانی ایران این است که اطلاعات در اختیار آژانس برای هدفگیری نظامی استفاده شود. اظهارات مدیرکل آژانس در ژوئن مبنی بر اینکه «تهران به پرسشهای آژانس پاسخ نداده یا پاسخ فنی معتبر ارائه نکرده» نیز به سرعت توسط اسرائیل برای توجیه حملات مورد سوءاستفاده قرار گرفت. ایران حق دارد آژانس را به رعایت دقیق رویهها و موازین رفتاری در بیطرفی، انصاف، محرمانگی و حساسیت نسبت به امنیت ملی ملزم بداند.