گزارش
زکریا سامی- در ۱۳ ژوئیه (۲۲ تیرماه جاری) درگیریهای کوچکی بین قبایل عرب بادیهنشین و گروههای مسلح دروزی در سویدا رخ داد. دهها سرباز در حملات گروههای دروزی علیه نیروهای امنیتی مستقر در منطقه کشته شدند. پس از تشدید درگیریها، آتشبس بین طرفین برقرار شد. آتشبس اندکی پس از آن شکسته شد و ارتش اسرائیل حملاتی را علیه نیروهای امنیتی سوریه انجام داد. در ۱۶ ژوئیه (۲۵ تیرماه) نیروی هوایی اسرائیل به کاخ ریاست جمهوری سوریه، ستاد کل و وزارت دفاع سوریه در دمشق حمله کرد. در همان روز، آتشبسی میان دولت و گروههای محلی در سویدا برقرار شد، در حالی که هواپیماهای جنگی اسرائیل حملاتی را به دمشق و درعا انجام دادند. از زمان عقبنشینی نیروهای امنیتی از سویدا، تخمین زده میشود که صدها نفر در درگیریها و حملات اسرائیل کشته شدهاند. رژیم اسرائیل به بهانه حمایت از دروزیها در جنگ با حکومت جولانی در استان السویدا، حملاتی را به مناطقی مختلف سوریه از جمله جنوب این کشور انجام داده است. از زمان سقوط دولت بشار اسد در سوریه، درگیریهایی هر از چندگاه بین دروزیهای سوریه با عناصر وابسته به جولانی به وقوع پیوسته است. از یک سو، اقلیتهای مذهبی و قومیتی سوریه نگران اقدامات تمامیتخواهانه و افراطی عناصر وابسته به حاکمیت جدید تحت رهبری گروه مسلح افراطی تحریرالشام به فرماندهی جولانی هستند و از سوی دیگر، رژیم صهیونیستی با حملات مکرر به توانمندیهای نظامی سوریه و حمایت از اقلیتهای قومی و هویتی در این کشور، در تلاش برای تقسیم آن به چند کشور ضعیف و کوچک است. سودای تجزیه سوریه رژیم صهیونیستی در حالی تجاوز نظامی گسترده به خاک سوریه را کلید زد، که ناظران معتقدند این رژیم، سودای تجزیه سوریه را در سر میپروراند. با وجود روی کار آمدن یک رژیم تروریست دست نشانده تلآویو در سوریه به سرکردگی جولانی، ارتش رژیم صهیونیستی همچنان در حال نقض توافقنامه ترک مخاصمه ۱۹۷۴ و هدف قرار دادن مراکز راهبردی در عمق خاک سوریه است. جنگندههای رژیم صهیونیستی با هدف قرار دادن نقاط راهبردی در سوریه بخش بزرگی از نیروی هوایی، دریایی، سایتهای پدافندی، انبارهای موشکی و غیره متعلق به ارتش سوریه را نابود کرده است. جنگندههای این رژیم روز گذشته مقر وزارت دفاع و همچنین ساختمان ستاد کل ارتش سوریه را بمباران کردند. علاوه بر دمشق پایتخت سوریه استانهای دیگری نظیر لاذقیه و در آن نیز هدف حملات صهیونیستها قرار گرفتند. سلسله اقدامات اخیر رژیم صهیونیستی در سوریه سبب ایجاد این سوال در میان تحلیل موافق و مخالفت مقاومت در سوریه شده است که چرا نتانیاهو پس از سقوط اسد همچنان در حال ادامه تجاوزات گذشته در خاک سوریه است؟ برخی تحلیلگران معتقدند فارغ از حضور یا عدم حضور مقاومت در خاک سوریه، هیئت حاکمه رژیم صهیونیستی خواستار وجود «همسایه قوی» در مرزهای شمالی خود نیست و قصد دارد تا ابزارهای قدرت حکومت آینده سوریه را به بهانههای مختلف از بین ببرد. حذف بارانداز لجستیک مقاومت طی دو دهه اخیر محور مقاومت با استفاده از امتیاز پیوستگی ژئوپلیتیکی امکان تسلیح مقاومت لبنان، فلسطین، سوریه و عراق را داشت، بیآنکه نیاز «چراغ سبز» دولت ثالث یا همکاری سایر گروههای غیردولتی باشد. بر همین اساس محور یکپارچه مقاومت این امتیاز را به دست آورد تا بدون کمترین چالشی اقدام به ایجاد جبههای واحد در برابر رژیم صهیونیستی کند. به عبارت دیگر یکی از دلایل شکلگیری راهبرد «وحدت میدانها»، وجود سوریه در میان اضلاع محور مقاومت بوده است. با فتح دمشق توسط رژیم جولانی و تغییر سیاستهای این کشور عربی در قبال کریدور انتقال سلاح- تجهیزات به سمت مرزهای لبنان، رژیم صهیونیستی امیدوار است تا بتواند حلقه محاصره نیروهای حزب الله را تکمیل کند. جلوگیری از شکلگیری «دمشق قوی» تغییر کامل ادبیات سیاستمداران و رسانههای اسرائیلی در خصوص معارضان سوریه در فرآیند قبل و بعد از سقوط اسد، نشان دهنده نگاه کلان تلآویو نسبت به جایگاه ژئوپلیتیکی- تاریخی سوریه در شرق مدیترانه است. نابود کردن ۸۰ درصد از توان نظامی ارتش سوریه در آغاز روی کار آمدن جولانی و حملات گسترده به سوریه از روز گذشته نشان دهنده سیاست رژیم صهیونیستی برای جلوگیری از استقرار حاکمیت قدرتمند در دمشق است. بنا بر تجربه سقوط دولت محمد مرسی در مصر، به نظر میرسد این بار نیز صهیونیستها قصد دارند تا در ابتدای با معارضان مسلح همراهی کرده و سپس بستر لازم برای تغییر نظام سیاسی یا تجزیه سوریه فراهم کنند. گدعون ساعر، وزیر خارجه پیشین رژیم صهیونیستی پس از تغییر قدرت سیاسی در دمشق، صراحتاً از حمایت رژیم صهیونیستی از اقلیتهای کردی و دروزی در شمال شرق و جنوب سوریه در برابر گروههای اسلام گرا سخن گفته بود. اکنون نیز به نظر میرسد که سخن گفتن مقامات کنونی رژیم صهیونیستی در خصوص حمایت از دروزیها تنها بهانه و دستاویزی برای نفوذ به عمق خاک سوریه و فراهم کردن زمینه تجزیه آن باشد. حرکت ماشین جنگی صهیونیستها در جنوب سوریه و برخی تحرکات سیاسی- تبلیغاتی مشکوک در این مناطق نشان دهنده خیز تل آویو برای تجزیه این کشور عربی است. در طرح امنیتی رژیم صهیونیستی تلاش بر آن است تا اقلیت دروزی در استانهای السویدا و قنیطره تحریک شده و زمینه برای جدا شدن این دو استان از سوریه فراهم گردد. نوع حمایت اسرائیل از کردهای سوریه اما متفاوت است. تلآویو در رقابت ژئوپلیتیکی با آنکارا قصد دارد تا جلوی پیشروی ارتش ترکیه و همپیمانان مسلح آن را در شمال شرق سوریه بگیرد. به عبارت دیگر گروههای کردی در منظومه فکری صهیونیستها ابزاری برای مهار تحرکات منطقهای ایران و ترکیه فهم و تحلیل میشوند. تداوم راهبرد حمایت رژیم صهیونیستی از قسد میتواند بهانه لازم برای نابودی کامل این گروهها یا پیشروی قسد و شکلگیری هویت فدرال کردی در شمال شرق سوریه را فراهم آورد. تحولات روزهای آینده نشان خواهد داد که اراده کدام یک از بازیگران شکل دهنده آینده سوریه خواهد بود. علی رغم اینکه رژیم صهیونیستی به صورت گسترده در حال بمباران مناطق مختلف سوریه است، ابومحمد الجولانی سرکرده گروه تروریستی تحریرالشام که دولت موقت سوریه را تشکیل داده است، در مواضعی منفعلانه اعلام کرد که به دنبال جنگ با اسرائیل نیست. تحلیلگران و ناظران مسائل سیاسی اعتقاد دارند که وادادگی و ضعف رژیم تروریستی جولانی اصلیترین عامل حمله صهیونیستها به سوریه محسوب میشود. در سایه روی کار بودن یک رژیم تروریست در سوریه که عملاً از هیچ گونه قدرت سیاسی و نظامی برخوردار نیست، رژیم صهیونیستی به این نتیجه رسیده است که اکنون بهترین فرصت برای پیادهسازی سیاستهای خود در سوریه از جمله تجزیه این کشور است. استفاده ابزاری از دروزیها یکی از کارشناسان و تحلیلگران امور نظامی به پروژه خطرناک رژیم صهیونیستی در جنوب سوریه و استفاده ابزاری از دروزیها برای نفوذ و تجزیه این کشور سخن گفت. رامی ابوزبیده کارشناس و تحلیلگر نظامی در مقالهای پیرامون تحولات جاری در سوریه آورده است: تحولات اخیر در جنوب سوریه نشان از آغاز مرحلهای جدید و خطرناک از مداخله رژیم صهیونیستی دارد که این بار با سوءاستفاده از طایفه دروزی و به بهانه حمایت از اقلیتها صورت میگیرد. این مداخله فراتر از حملات هوایی است و نشانههایی از شکلگیری یک پروژه امنیتی طایفهای دارد که میتواند به تجزیه اجتماعی و سیاسی سوریه منجر شود. عبور دهها نفر از دروزیان سرزمینهای اشغالی به خاک سوریه، که رسانههای عبری به آن اذعان کردهاند، با فراخوانهای آشکار رهبران مذهبی طایفه دروزی در فلسطین اشغالی همراه بود. موفق طریف، رهبر روحانی این طایفه، با تشبیه وضعیت السویداء به ۷ اکتبر (روز عملیات طوفان الاقصی) فضایی احساسی و تهاجمی ایجاد کرد که در خدمت طرحهای امنیتی نظامی رژیم صهیونیستی است. همزمان با این تحرکات مردمی و طایفهای، جنگندههای اسرائیلی مواضعی حساس در نزدیکی وزارت دفاع سوریه در دمشق را هدف قرار دادند؛ اقدامی که پیام روشنی برای رهبری سوریه داشت و نشاندهنده گسترش دایره درگیری به عمق پایتخت بود. دلالتهای میدانی و راهبردی این تحرکات عبارت است از: جنوب سوریه در آستانه تبدیل شدن به میدان تقابل جدید میان سوریه و رژیم اسرائیل است؛ میدانی که با ابزار طایفهای مدیریت میشود. احیای سناریوی قدیمیِ تجزیه از طریق ایجاد کانونهای طایفهای مستقل، که به طور مستقیم با رژیم صهیونیستی در تماس و هماهنگی خواهند بود. ایجاد جنگ روانی از طریق تشبیه وقایع السویداء به «طوفان الاقصی» برای بسیج افکار عمومی و تحریک دروزیان به دخالت نظامی. تلاش برای فرسایش دمشق از طریق ایجاد ناامنی و درگیری در جبهههای متعدد. تحلیلگران معتقدند که خطرناکترین سناریو، تشکیل هستههای مسلح دروزی وفادار به رژیم صهیونیستی در جنوب سوریه است؛ امری که میتواند به درگیریهای داخلی خونین دامن بزند و ثبات منطقه را بیش از پیش تهدید کند. پاسخ دولت سوریه به این تحولات بهویژه با توجه به هدفگیری مستقیم دمشق توسط جنگندههای رژیم اشغالگر، تعیینکننده معادله درگیری آینده خواهد بود. آنچه در السویداء در جریان است، رویدادی گذرا نیست، بلکه آغاز فصلی جدید از مداخلات آشکار رژیم صهیونیستی در سوریه، با ابزار اقلیتسازی و تضعیف حاکمیت ملی است. نقشه تجزیه سوریه روی میز نتانیاهو کارشناس مسائل منطقه گفت رژیم صهیونیستی برای رسیدن به اهداف خود، نیاز دارد تمامیت ارضی سوریه از هم پاشیده و متزلزل شود. «سید هادی برهانی» درباره تحولات اخیر سوریه اظهار کرد: بعد از سقوط بشار اسد، نظام جدیدی در این کشور حاکم شد و کشورهای منطقه عمدتا و حتی کشورهای غربی و آمریکا خواهان این هستند که سوریه به ثبات برسد و نظامی که در دمشق حاکم است کشور را در دست بگیرد و از جنگ داخلی که ۱۰ سال درگیرش بود و اوضاع نابسامان سیاسی و اقتصادی و امنیتی موجود خارج شود. وی با بیان اینکه «ترکیه، قطر و عربستان مایل هستند وضعیت جدید در سوریه تثبیت شود» گفت: این کشورها با ابتکاراتی که داشتند و دیپلماسی خود توانستند اروپا و منطقه و حتی آمریکا را قانع کنند که این وضع جدید تثبیت شود و آن را به نفع جهان و منطقه دانستند، اما چند کشور از جمله اسرائیل به دلایل مختلف به این وضع راضی نیستند. این کارشناس مسائل منطقه ادامه داد: وضعیت کنونی سوریه برای ایران قابل قبول نیست. برای اسرائیل، شخص جولانی مهم نیست؛ بلکه برای تلآویو مهم است که در میان همسایگانش تنها کشوری که تهدید موثر باقی مانده است و میتواند به دلایل ژئوپلتیکی تهدیدات قابل توجهی داشته باشد، سوریه است وگرنه بقیه همسایگانش صلح کردند یا به نوعی شرایط اسرائیل را پذیرفتند. برهانی اظهار کرد: سوریه کشور بزرگی است که هنوز با اسرائیل صلح نکرده و بر سر جولان درگیر است. واقعیت این است که زمینه صلح بین این دو کشور هم وجود ندارد و با وجود شایعاتی که در فضای رسانهای وجود دارد، زمینهای برای صلح وجود ندارد. چون نه اسرائیل میتواند ارتفاعات جولان را پس دهد و نه سوریه میتواند از آن بگذرد، از این رو در شرایط فعلی صلح بین اینها امکان ندارد. اسرائیل شرایط فعلی در سوریه را طوری میبیند که مستعد تجزیه شدن است و الان تهدید اصلی که در کنار مرز اسرائیل باقی مانده، سوریه است. وی افزود: با وجود تلاشی که ترکیه و قطر دارند و سعی میکنند نظام جدید جولانی را به تعاملات بینالمللی و منطقهای وارد کنند، اما اسرائیل دست بردار نیست، چون این وضعیت را فرصتی میداند برای از بین بردن تمامیت ارضی یکپارچه سوریه. اسرائیل میداند، در صورتی که جولانی یا هر فرد دیگری بتواند در سوریه نظام سیاسی یکپارچهای را در دمشق حاکم کند، آن نظام برای اسرائیل تهدید است، از این رو میخواهد تا وقتی وضعیت سوریه ناپایدار است، مانع از این کار میشود. این کارشناس مسائل منطقه تاکید کرد که هدف اسرائیل به دست آوردن قطعی بلندیهای جولان است و در صورت تجزیه سوریه و از دست رفتن یکپارچگی سوریه این هدف از نظر او محقق میشود؛ مهم نیست که در روند تجزیه چه قومیتی در مرز با اسرائیل در سوریه حاکم شود. اسرائیل برای رسیدن به هدفش نیاز دارد تمامیت ارضی سوریه از هم پاشیده و متزلزل شود. امکانات و ژئوپلتیک سوریه میتواند برای اسرائیل چالش برانگیز باشد. او میخواهد قدرت ژئوپلیتیکی آن را از طریق تجزیه شدن از بین ببرد. برهانی درباره رویکرد آمریکا به حملات اسرائیل به سوریه در حالی که از حکومت فعلی در سوریه حمایت میکند، اظهار کرد: اسرائیل و آمریکا در این زمینه اختلاف نظر دارند. اگر آمریکا میخواست سوریه تجزیه شود و نظام سیاسی آن شکل نگیرد تحریم سوریه و جولانی را لغو نمیکرد یا این نظام را به رسمیت نمی شناخت. با وجود مخالفت اسرائیل با استقرار نظام سیاسی جدید در سوریه، ترکیه و کشورهای عرب منطقه توانستند آمریکا را مجاب کنند که حکومت سوریه برقرار و به حکومتی با ثبات تبدیل شود، اما اسرائیل این روند را به نفع خود نمیداند. وی گفت: اسرائیل مطیع محض آمریکا نیست و می دانیم که بسیار فرصتطلب و زیرکانه در تحولات منطقه به نفع خود اقدام میکند و آمریکا را نیز با خود همراه میسازد. هدف تسهیل سلطه اسرائیل بر خاورمیانه است که ترکیه و اعراب هم مجری آن بودند موسویان در واکنش به حملات اسرائیل به سوریه نوشت: روشن خواهد شد که نه تنها سیاستهای کشورهای عربی و ترکیه در خدمت اهداف اسرائیل بوده، بلکه فشارها، تحریمها، و حملات نظامی اخیر اسرائیل و آمریکا علیه ایران نیز با هدف تسهیل سلطه اسرائیل بر خاورمیانه انجام شدهاند سیدحسین موسویان، دیپلمات پیشین کشورمان و استاد دانشگاه پرینستون آمریکا، در شبکه ایکس با عنوان «سوریه پس از اسد» نوشت:حملات اسرائیل به سوریه پس از سقوط بشار اسد شدت یافته است، از جمله حمله اخیر به کاخ ریاستجمهوری و ستاد کل نیروهای مسلح این کشور. این حملات با هدف سرنگونی دولت الجولانی، تجزیه سوریه، و الحاق هرچه بیشتر از اراضی سوری به اسرائیل انجام میشود. این حملات در شرایطی صورت گرفتهاند که سوریه نه برنامه هستهای یا غنیسازی اورانیوم دارد، نه توان موشکی یا دفاعی قابل توجهی، نه بخشی از آنچه که به اصطلاح «هلال شیعی» نامیده میشود است، و نه عضو «جبهه مقاومت» به شمار میرود. مهمتر از همه، دولت الجولانی نه تنها حمایت کشورهای عربی منطقه و ترکیه را به دست آورده، بلکه رهبران ایالات متحده و اتحادیه اروپا نیز پس از سقوط بشار اسد از جولانی استقبال و حمایت کردهاند. بهزودی مشخص خواهد شد که آیا تلاشهای چند دههای ناتو و اسرائیل برای سرنگونی دولت اسد با کدامیک از یک از این دو هدف بوده است: ۱. دفاع از مردم سوریه، دموکراسی، حقوق بشر، و حفظ تمامیت ارضی سوریه، یا ۲. تجزیه کشور و تسهیل پروژه «اسرائیل بزرگ». اگر سناریوی اول تحقق یابد، اثبات خواهد شد که سیاستهای چند دههای ترکیه و کشورهای عربی منطقه درست و موفق بودهاند، و حمایت چند دههای ایران از خاندان اسد اشتباه بوده است. اما اگر سناریوی دوم تحقق پیدا کند، روشن خواهد شد که نه تنها سیاستهای کشورهای عربی و ترکیه در خدمت اهداف اسرائیل بوده، بلکه فشارها، تحریمها، و حملات نظامی اخیر اسرائیل و آمریکا علیه ایران نیز با هدف تسهیل سلطه اسرائیل بر خاورمیانه انجام شدهاند؛ اتهامات مربوط به برنامه هستهای ایران ساختگی بوده، و آژانس بینالمللی انرژی اتمی نیز ابزاری سیاسی است. زنگ خطری برای حکام عرب تحولات سوریه پازلی کوچک از طرح فراگیری است که رژیم صهیونیستی برای بسیاری از کشورهای عربی طراحی کرده است. تحولات پرشتاب کنونی سوریه از دید ناظران بینالمللی در دو بعد داخلی و بینالمللی قابل تحلیل و بررسی است. این اتفاقات نه تنها میتواند ابعادی داخلی داشته باشد که هدف نهایی از آن تجزیه سوریه دست کم به سه دولت کوچک است، بلکه از نگاه تحلیلگران در سایه، مناسبات منطقهای میتواند دیگر کشورهای عربی منطقه را نیز درگیر خود کند. روزنامه فرامنطقهای القدس العربی در مقالهای با اشاره به تلاش رژیم صهیونیستی برای تجزیه سوریه نوشت: در پی درگیریهای به وقوع پیوسته در این کشور بین قبایل بدوی و دروزی که به مداخله حاکمیت ابومحمد الجولانی منجر شد، رژیم صهیونیستی فضای موجود را برای تشدید مداخله خود در امور داخلی سوریه مساعد دید. صهیونیستها از ابتدای سال گذشته تاکنون و بعد از سقوط دولت بشار اسد در سوریه به دنبال تحقق ۲ هدف برآمدند. هدف اول این بود که بتوانند تمامی دروزیهای منطقه شامل ساکنان سوریه و لبنان و جولان اشغالی را قانع کنند که بهترین محافظ آنها هستند. هدف دوم تل آویو، نفوذ هرچه بیشتر در عمق سوریه و تحت کنترل گرفتن کامل منطقه جبل الشیخ به عنوان یک موقعیت استراتژیک و راهبردی بود. روزنامه فرانسوی لیمانتی در این رابطه ضمن ابراز تردید نسبت به انگیزههای رژیم صهیونیستی در حمله به سوریه نوشت: این حمله در شرایطی انجام شد که حاکمیت سوریه در مسیر عادیسازی روابط با رژیم صهیونیستی قدم میگذاشت. در این شرایط تحریمهای بینالمللی آمریکا از سوریه رفع شده بود و نام گروه تروریستی تحریر الشام که جولانی سرکرده آن بود، از لیست گروههای تروریستی آمریکا خارج شده بود. حتی جولانی طی ۹ ماه گذشته هیچ تلاشی برای خارج کردن اشغالگران صهیونیسم از جنوب سوریه انجام نداده بود. این روزنامه میافزاید که به نظر میرسد بنیامین نتانیاهو تلاش دارد تا مانع از ایجاد ثبات و بازسازی در تمام کشورهای منطقه شود. وی به دنبال سرمایهگذاری روی نقاط ضعف جامعه سوریه است و برای این رژیم چیزی بهتر از ایجاد شکافها و درگیریهای فرقهای در کشورهای اطراف نیست. از منظر تل آویو، این اتفاق میتواند از یک سو باعث جلوگیری از توسعه دولت در این کشورها شود و از سوی دیگر جریانهایی را ایجاد کند که موجودیت دولت ملی آنها را تهدید میکنند. رژیم صهیونیستی در این پروسه همواره آمریکا و بخش قابل توجهی از کشورهای اروپایی را همراه خود می بیند. از سوی دیگر عبدالباری عطوان، تحلیلگر مسائل راهبردی منطقه نیز در مقاله خود به موضوع سوریه پرداخته است. وی فتنه طایفهای و مداخله رژیم صهیونیستی در سوریه را نمونه کوچک سناریوی ویرانگر آمریکا و اسرائیل در منطقه دانست و تصریح کرد که این اتفاقات قطعاً به دیگر کشورهای عربی نیز منتقل خواهد شد که با ایجاد هرج و مرج آغاز شده و تا جنگ فرقهای و طایفهای و تجزیه کشورهای مختلف ادامه پیدا خواهد کرد. وی ادامه داد که این اتفاقات در شرایطی پیش میآید که جولانی تمامی آرزوهای صهیونیستها در خصوص عادیسازی را برآورده کرده و به تعهدات خود در زمینه خارج کردن دمشق از محور مقاومت و ایجاد امنیت و ثبات برای صهیونیستها عمل کرده است؛ اما تمامی این اقدامات مانع از تحقیر وی و حمله اسرائیل به سوریه نشده است، چرا که هدف استراتژیک اسرائیل تغییر سوریه است، نه تغییر نظام این کشور. عطوان با اشاره به اینکه رژیم صهیونیستی تنها چند ساعت بعد از اعلام سقوط دولت بشار اسد، بیش از ۵۰۰ حمله برای تخریب پایگاههای نظامی و فرودگاهها و بنادر و انبارهای مهمات ارتش سوریه انجام داد، تاکید کرد که این رفتار نشان میدهد که هدف رژیم صهیونیستی تنها از بین بردن دولت سوریه نبود، بلکه آنها به دنبال از بین بردن ملت و تاریخ سوریه بودند و این رویکرد امروز نیز در جنوب این کشور و دمشق پایتخت آن قابل مشاهده است. عطوان با اشاره به اینکه تکرار سناریوی جنوب سوریه در زمینه بهرهبرداری صهیونیستها از ابزارهای نژادی و فرقهای در شمال و شرق آن نیز بعید به نظر نمیرسد، نوشت: فتنه تجزیه طلبانه آمریکایی و اسرائیلی به دنبال بهرهبرداری از رویکردهای فرقهای و طایفهای برای اهداف خود در سوریه و ایجاد نقشه جدید خاورمیانه تحت حاکمیت رژیم صهیونیستی است و این طرح قطعاً به دیگر کشورهای عربی از جمله مصر و عربستان و الجزایر و ترکیه و لبنان و عراق نیز منتقل خواهد شد. نتیجه این اتفاق این است که ائتلافهای دولتی با آمریکا و عادی سازی با اسرائیل و ارائه تریلیون ها دلار پول به واشنگتن و تل آویو نیز نمیتواند تضمینی برای بقای حاکمیت سرکردگان رژیمهای عربی به شمار آید.نقشه شوم صهیونیستها برای کشورگشایی آیا تا به حال تصویر روی بازوی سربازان اسرائیلی را دیدهاید و آیا میدانید مفهوم این تصویر چیست. شاید باور نکنید اما این تصویر نقشه موسوم به اسرائیل بزرگ است که مرزهای آینده این رژیم جعلی را مشخص میکند و به خیال خودشان از نیل در کشور مصر تا فرات در عراق را در بر میگیرد و نماد آن با دو خط آبی در بالا و پایین پرچم ننگین این رژیم نیز به تصویر کشیده شده است. شاید این مسئله هم باورکردنی نباشد، اما ماجرای کشورگشایی آنها به همین مقدار ختم نمیشود، بلکه رژیمی که در ابتدا با کمک انگلیسیها پا به عرصه وجود گذاشت و در حال حاضر تمام وسعت سرزمینهای تحت اشغالش در حد و اندازه استان بوشهر ایران هم نمیشود، از دیرباز خیال ایجاد یک امپراطوری به مراتب بزرگتر از این مقدار (یعنی به مراتب گستردهتر از نیل تا فرات) که تقریباً تمام جهان اسلام تا آفریقا را شامل میشود، در سر میپروراند. مرحله اول این نقشه (از نیل تا فرات) قرار بود سالها پیش با همکاری مثلث شوم آمریکا، اروپا و اسرائیل محقق شود، اما نتایج شگفتآور انقلاب اسلامی ایران نهتنها اجرای آن را به تأخیر انداخت، بلکه سبب شد تا صهیونیستها با احداث دیوارهای بتنی در اطراف سرزمینهایی که تا آن زمان اشغال کرده بودند خود را در این منطقه محدود و کوچک محصور و زندانی کنند. البته رخدادهای چند دهه اخیر از جمله انقلاب اسلامی و قدرت گرفتن جهان اسلام هیچگاه باعث نشد تا صهیونیستها از اجرای نقشههای شیطانی خود منصرف شوند، بلکه در تمام این مدت در حال طراحی نقشه، فراهم نمودن امکانات و آمادهسازی شرایط برای دستیابی به اهداف خود بودند و بررسی قرائن و شواهد نشان میدهد که چنانچه عملیات طوفان الاقصی رخ نمیداد، حتماً موضوع کشورگشایی صهیونیستها به سهولت و در اسرع وقت انجام میشد. در هر حال قطعاً در اجرای مرحله دوم این نقشه که با اجرای عملیات طوفانالاقصی با مشکل مواجه و به چالش کشیده شد، آمریکا و صهیونیستهای نژادپرستِ حاکم بر آن، نقش اصلی را بر عهده دارند و کشورهای اروپایی و حتی بسیاری از ساکنین سرزمینهای اشغالی تنها ابزارهایی هستند که قرار است به شکل موقت در این ماجرا ایفای نقش نمایند. این نکتهای است که با عنایت به اظهارات سردمداران این رژیم و مطالب متعدد مندرج در کتب صهیونیستها مبنی بر اینکه صهیونیستها قوم برگزیده بوده و مابقی انسانها بردگانی هستند که برای خدمت به آنها آفریده شدهاند و سایر مطالب نظیر آن که همگی ماهیت پلید و واقعی اشغالگران جنایتکار قدس شریف را برملا میکند و حمایتهای ناجوانمردانه و بی قید و شرط غربیها از آنها، به راحتی قابل اثبات است. در واقع بر اساس نقشه سردمداران رژیم صهیونیستی مقرر شده بود تا پس تثبیت این حکومت جعلی، ساکنین فعلی فلسطین اشغالی با کمک کشورهای غربی و در رأس آنها آمریکا، سرزمینهای استراتژیک و سرشار از منابع منطقه را به نفع دنیای غرب و به عبارت بهتر به نفع شیطان بزرگ تصرف و مسیر جدیدی را برای تولید و تجارت در اختیار مدعی کدخدایی جهان یعنی آمریکا قرار دهند، که دروازه اصلی آن در یک سو ساحل مدیترانه در سرزمینهای اشغالی و در سوی دیگر آبهای آزاد در سایر نقاط جهان در نظر گرفته شده است. درست به همین دلیل است که میتوان آمریکا و اسرائیل را به دو جسم در قالب یک روح تشبیه کرد، روحی که در تسخیر کامل شیطان بوده و بلکه شیطان مجسمی است که سالهاست به مصاف جبهه حق آمده و متأسفانه حکام مرتجع منطقه که حالا با جهالت، خودخواهی و کجفهمی خود به جزئی از پیکره شیطان تبدیل شدهاند با سادهلوحی تمام و بدون توجه به پیامدهای این همکاری خسارتبار، با طراحان این نقشه شیطانی همراهی میکنند. داستان از آنجا شروع میشود که یهودیان مهاجری که تنها حدود پنج درصد از زمینهای فلسطین را با ترفندهای مختلف خریداری کرده بودند، در تاریخ ۲۹ نوامبر ۱۹۴۷م طرح تقسیم فلسطین را در سازمان ملل به تصویب رساندند. و سال بعد یعنی در سال ۱۹۴۸م برابر با ۱۳۲۷ش، دولت جعلی اسرائیل رسماً اعلام موجودیت نمود و خیلی زود با توسل به ماشین جنگی که غربیها در اختیارشان گذاشته بودند و با بهکار بردن انواع روشهای غیرانسانی، ۷۷ درصد از سرزمینهای فلسطینی را به اشغال خود درآوردند، اما از همان ابتدا قرار نبود به همین مقدار بسنده کنند. تئودور هرتزل بنیانگذاران اولیه دولت صهیونیستی در کتاب خود «دولت یهود» مینویسد؛ ارض موعود بر روی گسترۀ هفت کشور واقع شده در حدّ فاصل نیل تا فرات، از دشتهای «تورس» تا کرانههای حوزۀ رود «مراد» (عجزمندی) واقع در شمال شرقی «ترکیه» و در جنوب از خطّ «عقبه» تا «بصره» ترسیم شده است. چشم پوشی از آن به هیچ وجه ممکن نیست. این یک پیمان است و تا تحقّق آن(تلاشها) ادامه خواهد یافت. مناخیم بگین ششمین نخستوزیر دولت جعلی اسرائیل نیز در رابطه با حدود و گسترۀ سرزمینی ارض موعود اعلام کرده بود که دولت اسرائیل همانگونه که در تورات پیشبینی شده است، شامل عراق، سوریه، ترکیه، عربستان سعودی، مصر، سودان، لبنان، اردن وکویت است. اسد و ژنرال مصطفی بن طلّاس، وزیر دفاع سوریه نیز در تأیید این مطلب گفتهاند که در ورودی کنست (پارلمان رژیم صهیونیستی) نقشۀ برجستهای وجود دارد که گسترۀ سرزمینی واقع از نیل تا فرات را نشان میدهد. بر اساس گواهی عرفات این نقشۀ برجسته ۳۲ سال پیش از ورودی کنست برداشته شد، امّا در سال ۱۹۸۹ م. پس از دیدار و مذاکرات بوش (پدر) و گورباچف در «مالتا» مجدّداً در ورودی کنست نصب شد. امّا این حافظ اسد، رئیس جمهور فقید سوریه بود که در سال ۱۹۸۵م طرح اسرائیل بزرگ را در سطح بینالمللی مطرح کرد. وی در یکی از سخنرانیهایش گفته بود که موشه دایان، وزیر دفاع اسرائیل در سال ۱۹۶۷م پس از اشغال تپّههای «جولان» و به هنگام بازدید از منطقه (خطاب به سربازان رژیم) گفته بود؛ نسلهای گذشته، اسرائیل را به مرزهای ۱۹۴۸ م رساندند، ما نیز مرزها (ی اسرائیل) را به مرزهای سال ۱۹۶۷ م. رساندیم؛ شما نیز اسرائیل بزرگ را که گسترهای از نیل تا فرات است، محقّق خواهید ساخت. همچنین یک سال قبل در ژانویه ۲۰۲۴، سیاستمدار اسرائیلی آوی لیپکین در یک فایل ضبط شده گفت: «در نهایت، مرزهای ما از لبنان تا عربستان سعودی و سپس از مدیترانه تا فرات گسترش خواهد یافت» و در واقع به این ترتیب نقشه اولیه را مورد تأیید قرار داد، اما همانگونه که اشاره شد، برخی از سردمداران اسرائیلی و آمریکایی در پی اجرای نقشه بزرگتری بودند که زمینه گسترش سرزمینی رژیم اشغالگر قدس را فراهم میکرد. «طرح یینون»، طرح دیگری است که در تداوم اندیشه مستعمراتی بریتانیا در خاورمیانه ارائه شد و هدف اصلی آن اطمینان از برتری منطقهای اسراییل است. این طرح به دنبال این است که از طریق تجزیه و کوچک و ضعیف کردن حکومتهای عرب، زمینه گسترش و ایجاد دولت با ثبات را برای صهیونیستها فراهم نماید. این طرح اولین بار در سال ۱۹۸۲ میلادی در قالب یک مقاله توسط فردی به نام اودِد یینون مشاور پیشین آریل شارون (یازدهمین نخست وزیر منفور اسراییل) ارائه و در نشریه عبری کیوونیم منتشر شد و رسماً راهبرد جدید اسرائیل برای دهه ۸۰ میلادی را برملا کرد، مجله نیروی هوایی ارتش آمریکا در سال ۲۰۰۶ و نشریه «آتلانتیک» در سال ۲۰۰۸، نقشه طرح یینون را مجدداً ارائه دادند. در این طرح کشور عراق حساسترین و مهمترین بخش از طرح اسراییل بزرگ محسوب میشود. چرا که صهیونیستها این کشور را به عنوان پایتخت اسرائیل بزرگ در نظر گرفتهاند، همچنین اشغالگران قدس شریف در این طرح ضمن اشاره به تقسیم خاک لبنان، سوریه و مصر، پا را از این مقدار هم فراتر گذاشته و به اشغال خاک سایر کشورها از جمله؛ تجزیه مناطق نفتخیز ایران وجنوب شرقی ترکیه تأکید نموده و حتی خواستار تجزیه شمال آفریقا از مصر تا سودان و لیبی شدهاند.. پروژۀ خاورمیانۀ بزرگ هم در واقع همان طرح توسعهیافتۀ خاورمیانه و همچنیین طرح ییتون است که کشورهای شمال آفریقا نیز به آن افزوده شدهاند. به این ترتیب مرزهای خاورمیانۀ بزرگ در غرب «مراکش» و «موریتانی»، در شرق آسیای مرکزی و «مغولستان»، در شمال «قفقاز» و ترکیه و در جنوب از کشورهای عربی جنوب خلیج فارس تا سومالی را در بر میگیرد. با نگاه به رخدادهای چند دهه اخیر متوجه خواهیم شد که حمله به عراق در سال ۲۰۰۳، جنگ شش روزه لبنان در سال ۲۰۰۶ و حمله به لیبی در سال ۲۰۱۱ و جریانات اخیر سوریه، عراق، یمن و فلسطین در راستای همین طرح صورت گرفته است و به نظر میرسد آنها برای تحقق این هدف، در گام نخست به دنبال تصرف کامل سرزمین فلسطین و سپس تضعیف همسایگان عرب خود و اشغال خاک آنها و نهایتاً رویارویی با ایران از طریق دامن زدن به اختلافات سیاسی و ایجاد جنگ و آشوب به کمک آمریکا، عربستان سعودی و ناتو هستند. کاندولیزا رایس وزیر خارجۀ پیشین آمریکا در سپتامبر سال ۲۰۰۳ م در این رابطه گفت: «ما نقشۀ ۲۲ کشور مسلمان را تغییر خواهیم داد، طرح اسرائیل بزرگ رفته رفته ابعاد جدیدتری یافته است، به طوری که مرزهای آن با مرزهای تعریف شده برای خاورمیانۀ بزرگ بسیار بر هم منطبق است»، این طرح استراتژی تغییر در ابعاد مختلف جغرافیایی، سیاسی، حقوقی، علمی، آموزشی، اقتصادی، اجتماعی و امنیّتی در جهان اسلام را هدف قرار داده است. طرح خاورمیانۀ بزرگ در اصل همان طرح صلح و امنیّت پذیرفته شده توسط کنگرۀ آمریکا در سال ۱۹۵۷ م و به عبارت دیگر طرح توسعهیافتۀ خاورمیانه است که در منطقه ما به «دکترین آیزنهاور» شناخته میشود، بدین ترتیب امروز ارض موعود از مرزهای تعیین شده برای آن در عهد عتیق فراتر رفته و به پروژۀ جهانخوارانه با ابعادی بسیار گسترده از فلسطین، بین النّهرین، آفریقای شرقی، شبه جزیرۀ سینا، «آرژانتین» و حتّی سرزمین «سیبری» تبدیل شده است که اگر در نطفه خفه نشود، بسیار خسارتبار خواهد بود. بنابراین سوأل مهم این است که آیا میان تحوّلات جاری که در گسترۀ این طرح و استراتژی قرن جدید آمریکا که در سال ۱۹۹۷ م توسط رونالد رامسفلد، دیک چنی، پاول ولفوویتز، ریچارد پرل و ویلیام کریستول و نیوکانهای مطرح شد با طرح دولت جهانی مورد نظر کانون سیطرۀ جهانی صهیونیسم کابالائیستی، نسبتی وجود ندارد؟ و آیا عملیات «طوفان الاقصی»، «عملیاتهای وعده صادق یک و دو» و نیز عملیاتهای متعدد اعضای جبهه مقاومت چیزی شبیه یک معجزه الهی برای جلوگیری از غافلگیر شدن مسلمین در برابر حمله گسترده دشمن صهیونیستی نبود؟ و آیا نباید مقاومت در برابر این جهانخودان تشدید شود و ادامه یابد؟