کائنات نتایج دیدارهای پشت درهای بسته نتانیاهو و ترامپ را بررسی می کند
شکست سیاست
مهار ایران
مژگان رادین- دیدار اخیر نتانیاهو و ترامپ در واشنگتن با هدف نمایش پیروزی بر ایران و مدیریت بحران غزه ناکام ماند. در حالی که ترامپ به دیپلماسی با ایران تمایل دارد، نتانیاهو بر ادامه فشار نظامی و حتی تجزیه ایران تأکید دارد. اسرائیل همزمان با پیگیری طرحهای تهاجمی در غزه، با حمایت آمریکا در تلاش برای اجرای طرح «شهر انسانی» و کوچ فلسطینیان است. اما اختلافات آشکار درباره آینده غزه، پایان قریبالوقوع جنگ را بعید میسازد.
تفاهمنامه ای مهم تر از موضوع جنگ و آتش بس با ایران!
هر چند مساله ایران از موضوعات مهم مورد بحث نتانیاهو با ترامپ در سفر اخیرش بوده است، اما یک موضوع مهم دیگر نیز در قالب یک تفاهمنامه به امضا رسید که در کوران اخبار جنگ گم شد که نباید از نظرها دور بماند.
احد بنار، دکترای سیاستگذاری، مدرس دانشگاه و پژوهشگر حوزه مدیریت بحران و فوریت ها می نویسد:طی چند روز اخیر، سفر بنیامین نتانیاهو به ایالات متحده آمریکا و دیدار با دونالد ترامپ سر تیتر اکثر خبرگزاری های جهان بود. به گونه ای که اکثر رسانهها ضمن پوشش دقیق و کامل این سفر، هدف نتانیاهو از سفر به آمریکا و دیدار با ترامپ را گفتگو و توافق در مورد ادامه مواجهه با ایران و یا آتشبس با آن عنوان کردند. هر چند که این موضوع از موضوعات مهم مورد بحث بین نتانیاهو و ترامپ بوده است، اما یک موضوع مهم دیگر نیز در قالب یک تفاهمنامه به امضا رسید که در کوران اخبار جنگ گم شد که نباید از نظرها دور بماند.
یک تفاهمنامه راهبردی مابین اسرائیل و آمریکا به امضا رسید که موضوع آن «همکاری مشترک برای توسعه بکارگیری هوش مصنوعی در حوزه انرژی» بود. اما سوال اساسی این است که هدف این تفاهم نامه چیست؟ به نظر می رسد هدف این تفاهمنامه افزایش امنیت و تابآوری زیرساختهای انرژی دو کشور به ویژه اسرائیل از طریق توسعه ابزارهای هوش مصنوعی در حوزه انرژی است.
برنامه ریزی جهت تدوین و انجام پروژههای مهم اشتراکی در زمینه بررسی تاثیرات افزایش تقاضا در بخش انرژی با توجه به نیاز مراکز داده، فرصتهای بهینهسازی شبکههای انرژی، توسعه و بهبود ابزارهای مبتنی بر هوش مصنوعی برای افزایش امنیت سایبری حوزه انرژی و به اشتراکگذاری تجربههای برتر استفاده از هوش مصنوعی در زیرساختها انرژی از جمله مهمترین محورهای این تفاهمنامه است.
حال سوال اینجاست که چرا این تفاهمنامه مهم است و حتی اهمیت آن از موضوع جنگ و آتش بس با ایران نیز بیشتر خواهد بود؟ ابتدا باید عرض کرد که با توجه به تمرکز این تفاهمنامه بر افزایش امنیت و تابآوری زیرساختهای انرژی، مشخص است که این دو کشور، به خصوص اسرائیل نگرانی زیادی در این خصوص دارد. در واقع یک محل آسیب فعلی رژیم صهیونیستی در مواجهه با ایران، آسیبپذیری در حوزه انرژی و زیرساخت های انرژی است. دوم اینکه در بین موضوعات مختلف قابل طرح با آمریکا این موضوع در اولویت اصلی قرار گرفته است و طبیعتاً رژیم با کاهش آسیبپذیری در این حوزه، ممکن است به هدف قراردادن زیرساختهای انرژی کشورهای دیگر به خصوص کشور عزیزمان ایران بیش از پیش فکر کند و نگرانی کمتری نسبت به حمله متقابل و آسیب پذیری در این حوزه داشته باشد.
نکته مهم دیگر که باید به آن نیز توجه جدی شود این است که بعد از تجربه جنگ دوازده روزه تحمیلی، کشور ما و دستگاه های مسئول تا چه حد نسبت به شناسایی نقاط آسیب پذیر اصلی اقدام کردهاند؟ و تا چه میزان برنامهریزی های لازم جهت افزایش امنیت و تابآوری آنها انجام شده است؟ بی تردید حوزه انرژی و زیرساخت های آن، از موضوعات مهمی است که باید به سرعت در همین ایام توقف جنگ و مواجهه با رژیم صهیونیستی، نسبت به شناسایی بخش های آسیب پذیر آن و برنامه ریزی برای افزایش تاب آوری و امنیت آن اقدام کرد.
هماهنگی پنهان ترامپ و نتانیاهو؛ آیا «اختلاف» آنها یک نمایش است؟
در حالی که دونالد ترامپ و بنیامین نتانیاهو ظاهراً در برخی موارد همچون بحران غزه و ایران اختلافنظر دارند، شواهد میدانی از هماهنگی عمیق میان آنها حکایت دارد. ترامپ، در قامت میانجی صلح، عملاً بستر لازم برای پیشبرد سیاستهای افراطی اسرائیل را فراهم آورده و از طرحهایی نظیر کوچ اجباری فلسطینیان حمایت کرده است. به موازات این تحولات، پروژههایی مانند ایجاد «شهر انسانی» در غزه و بازآرایی نظم منطقهای با مشارکت کشورهای عربی، با هدف مهار ایران و به اصطلاح پایان دادن به مسئله فلسطین، در دستور کار قرار دارد. جلبیر الشقر استاد روابط بین الملل دانشگاه سواس لندن در روزنامه القدس العربی، می نویسد: با وجود انبوه شواهدی که خلاف این روایت را نشان میدهد، بخش قابل توجهی از تحلیلگران در رسانههای بینالمللی همچنان دونالد ترامپ را شخصیتی معرفی میکنند که مشتاق پایان مسالمتآمیز بحران غزه است و حتی تصور دارند که او قادر خواهد بود بنیامین نتانیاهو، نخستوزیر اسرائیل را وادار کند شروطی را که چندان باب میلش نیست، بپذیرد.
اما در عرصه واقعیت، تمام روایتهایی که از وجود اختلاف میان ترامپ و نتانیاهو یا تلاش رئیسجمهور آمریکا برای تحمیل طرحی موسوم به «صلح» بر نخستوزیر اسرائیل حکایت دارند، در خوشبینانهترین حالت چیزی جز شایعات ساختگی نیست؛ شایعاتی که نفع آن، در نهایت، به هر دو چهره میرسد. ترامپ علاقهمند است تصویری از خود ارائه دهد که طرفدار صلح است؛ تصویری که برای بخشی از پایگاه انتخاباتی او که با مداخلات نظامی آمریکا در خارج از کشور مخالفاند، جذابیت دارد. همزمان، او در رؤیای کسب جایزه نوبل صلح به سر میبرد؛ آرزویی که از رقابت کودکانهاش با باراک اوباما، برنده سابق این جایزه نشأت میگیرد.
نتانیاهو نیز هرگاه ناچار شود از مواضع افراطی حامیان تندرو خود فاصله بگیرد، ترجیح میدهد فشار متحد آمریکایی را بهعنوان بهانهای برای این عقبنشینی مطرح کند تا بتواند مخالفان داخلی و گروههای رادیکالتری را که همچنان بر تحقق کامل پروژه «نکبت ۱۹۴۸» و اشغال تمام مناطق فلسطینی اصرار دارند، آرام نماید. از عجایب این خوشبینی بیپایه به صلحطلبی ترامپ آن است که برخی تحلیلگران، او را چنان معرفی میکنند که گویا توانسته صلح با ایران را به نتانیاهو تحمیل کند؛ در حالی که ترامپ، در حمله نظامی به ایران، عملاً در جایگاه شریک استراتژیک اسرائیل قرار گرفت و نقش محوری در اجرای عملیات ایفا کرد. هماهنگی میان کاخ سفید و دولت نتانیاهو آشکار و غیرقابل انکار بود: اسرائیل پس از «جنگ دوازدهروزه» بهشدت به یک آتشبس نیاز داشت؛ چرا که انبار مهماتش تهی شده بود، هزینههای جنگ سر به فلک کشیده بود و نیروها تا مرز فرسودگی پیش رفته بودند. آتشبسی که پس از آن جنگ برقرار شد، چیزی بیش از یک وقفه تاکتیکی نبود؛ فرصتی بود که دولت ترامپ از آن بهره برد تا فشارها بر جمهوری اسلامی را افزایش دهد و تهران را وادار به پذیرش شروط واشنگتن کند. ترامپ از همان آغاز این آتشبس، با صراحت اعلام کرد که ایران شکست سنگینی متحمل شده و ناگزیر است خواستههای آمریکا را بپذیرد. اکنون مهمترین دغدغه بنیامین نتانیاهو در سومین سفر خود به واشنگتن پس از بازگشت دونالد ترامپ به قدرت، این است که اطمینان یابد دولت جدید آمریکا همچنان با قدرت و قاطعیت، سیاست مهار نظامی و هستهای ایران را ادامه خواهد داد.
معامله بزرگ خاورمیانه؛ سکوت عربها در قبال طرح اخراج فلسطینیان از غزه
علاوه بر مسئله ایران، پرونده فلسطین نیز یکی از محورهای کلیدی مذاکرات نتانیاهو در واشنگتن محسوب میشود؛ موضوعی که بازتابدهنده همان تصورات عجیب و گاه غیرواقعی است که هنوز در بسیاری از تحلیلهای رسانههای بینالمللی دیده میشود. بسیاری از مفسران، ترامپ را سیاستمداری میدانند که قرار است اسرائیل را به پذیرش صلح با فلسطینیها وادار کند و دولت تلآویو را تحت فشار قرار دهد تا از سیاستهای سختگیرانه خود عقبنشینی کند.
اما واقعیت صحنه کاملاً متفاوت است: ترامپ عملاً مسیر اجرای سیاستهای افراطی اسرائیل را هموار کرده و زمینه را برای پیگیری علنی سناریوی اخراج فلسطینیها از غزه توسط دولت نتانیاهو فراهم ساخته است. بنا بر گزارش خبرگزاری رویترز، فقط از آغاز دور دوم ریاستجمهوری ترامپ، دستکم دوازده اظهار نظر رسمی از سوی او ثبت شده که به صراحت بر لزوم کوچ اجباری ساکنان غزه تأکید داشته است؛ موضعی که حتی با تهدیدات غیرمستقیم نسبت به مصر و اردن برای پذیرش آوارگان فلسطینی همراه بوده است. با وجود همه این واقعیتهای میدانی، هنوز بخشی از تحلیلگران رسانههای بینالمللی دونالد ترامپ را سیاستمداری تصویر میکنند که گویا قصد دارد دولت اسرائیل را به اتخاذ راهحلی مسالمتآمیز با فلسطینیها وادار کند؛ برداشتی که آشکارا با تحولات میدانی و سیاستهای واقعی ترامپ در تضاد است. نمونه بارز این غلبه آرزو بر واقعیت، در رفتار رهبران جنبش حماس دیده میشود؛ افرادی که همچنان به توصیههای بشاره بحبح، استاد فلسطینی-آمریکایی گوش میسپارند؛ شخصیتی که پیشتر مشاور سیاسی یاسر عرفات و از مذاکرهکنندگان اصلی پس از توافق اسلو بود. رهبران حماس، بیاعتنا به درسهای تلخ گذشته، همچنان به امید معجزهای از سوی ترامپ دل بستهاند؛ غافل از آنکه در ابتدای همین سال، در نخستین ماههای دور جدید ریاستجمهوری ترامپ، توافق آتشبسی که به میانجیگری او برقرار شد، خیلی زود پس از تبادل اسرا توسط اسرائیل نقض شد و موج تازهای از حملات و ویرانیها در غزه را به دنبال داشت.
امروز نیز رهبران حماس بر مجموعهای از مطالبات پافشاری میکنند که مهمترین و بحثبرانگیزترین آنها، توقف فوری عملیات نظامی با ضمانت ایالات متحده و خروج کامل ارتش اسرائیل از نوار غزه است. از نگاه ترامپ و نتانیاهو، این خواستهها نهتنها غیرواقع بینانه و تحققناپذیر جلوه میکند، بلکه عملاً به ابزاری برای بنبست مذاکرات و فرار از توافق تبدیل شده است. با این حال، چنین مطالباتی بیش از آنکه بر واقعیات صحنه استوار باشد، بازتابدهنده تصورات و امیدهای رهبران حماس به آمادگی واشنگتن برای تحمیل شرایط خود بر دولت اسرائیل است.
طرح «شهر انسانی» در غزه؛ نقشه مشترک نتانیاهو و ترامپ برای کوچ اجباری فلسطینیان
در همین حال و به گزارش رسانههای آمریکایی، رایزنیهای گستردهای میان بنیامین نتانیاهو، دونالد ترامپ و اعضای کابینه آمریکا جریان دارد تا طرح مشترکی را برای انتقال اجباری ساکنان غزه به یک «شهر انسانی» در جنوب این منطقه (بر روی ویرانههای رفح) به مرحله اجرا برسانند. هدف نهایی این برنامه، تسریع روند کوچ فلسطینیان و تبدیل جمعیت باقیمانده به ساکنان اردوگاههایی در فضای باز است؛ وضعیتی که حتی از شرایط کنونی غزه دشوارتر خواهد بود. در این میان، مجموعهای از سناریوهای مختلف بر میز مذاکره قرار دارد؛ گزینههایی که صرفاً به رایزنی میان اسرائیل و آمریکا محدود نمیشود، بلکه با مشارکت و همکاری نزدیک متحدان عرب واشنگتن در منطقه از جمله دولتهای خلیج فارس، مصر و اردن، نیز به دقت مورد بررسی قرار گرفته است. در نهایت، هدف غایی دونالد ترامپ که بنیامین نتانیاهو نیز به طور کامل با آن همسو است رسیدن به راهحلی تحت عنوان «تسویه نهایی» برای مسئله فلسطین است؛ مدلی که بر اساس الگوی پیشنهادی رونالد ریگان در سال ۱۹۸۲، تنها چند نقطه کوچک و پراکنده فلسطینی را در غزه و کرانه باختری باقی میگذارد؛ مناطقی که از هر طرف در محاصره پایگاههای نظامی و شهرکهای اسرائیلی قرار دارند؛ وضعیتی که اکنون کرانه باختری به شکلی عینی با آن مواجه است.
یکی از محورهای اساسی در این مذاکرات، تعیین سازوکار «حاکمیت» بر مناطق فلسطینی است؛ این پرسش مطرح است که چه مرجعی قرار است نظارت و اداره این بخشهای پراکنده را بر عهده بگیرد؟ آیا همچنان تشکیلات خودگردان فعلی در رامالله یا نسخهای اصلاحشده و مورد حمایت بیشتر دولتهای عربی نقش اصلی را خواهد داشت؟ یا اینکه مطابق انتظار تلآویو، ساختاری جدید با مشارکت امارات و چهرههایی مانند محمد دحلان شکل خواهد گرفت؟
همزمان، بحث بر سر این است که مسئولیت مستقیم اداره و کنترل جمعیت غزه با کدام نهاد خواهد بود: آیا ارتش اسرائیل که بسیاری از فرماندهانش پس از تجربه تلخ انتفاضه اول در سال ۱۹۸۸ تمایلی به درگیری مجدد و طولانیمدت با مردم غزه ندارند یا اینکه این مأموریت به طور موقت به نیروهای عربی سپرده میشود و سپس به گروههای فلسطینی همسو با نظم جدید منطقهای واگذار خواهد شد؟
چنین سازوکاری بخشی از چشمانداز بزرگتری است که ترامپ و نتانیاهو به دنبال تحقق آن هستند؛ نظمی منطقهای که عادیسازی روابط عربستان سعودی و حتی دولت جدید سوریه با اسرائیل را بهعنوان یک دستاورد کلیدی تضمین کند و بنیان ائتلافی منطقهای را تحت رهبری ایالات متحده بگذارد؛ ائتلافی که واشنگتن از دوران جنگ خلیج فارس در ۱۹۹۱، همواره تحقق آن را دنبال کرده است.
نتیجه دیدار پشت درهای بسته نتانیاهو و ترامپ چه بود؟
جمال زحالقه عضو سابق کنست و رهبر حزب ملی گرای عرب بلد در پارلمان اسرائیل. در روزنامه القدس العربی، نوشت: قرار بود سومین سفر بنیامین نتانیاهو به واشنگتن به صحنهای باشکوه برای نمایش «پیروزی قاطع بر ایران» در کنار ترامپ تبدیل شود؛ نمایشی تبلیغاتی که قرار بود دستاوردهای مشترک را برجسته کند و سایر مسائل از طریق مذاکرات و تماسهای روزانه هیأتهای دو کشور دنبال شود. اما آنچه در واقعیت رخ داد، تمام انتظارات مشترک ترامپ و نتانیاهو را نقش بر آب کرد. موجی از گزارشهای معتبر از منابع آمریکایی، اروپایی و حتی اسرائیلی منتشر شد که بهروشنی تأکید داشتند خبری از یک پیروزی واقعی نیست و جمهوری اسلامی همچنان این توانایی را دارد که هر زمان اراده کند، برنامه هستهای خود را از سر بگیرد.
سناریوی خطرناک نتانیاهو؛ تجزیه ایران شرط بقای اسرائیل
در چنین فضایی و پس از ناکامی در ارائه «روایتی متقاعدکننده از پیروزی»، کنفرانس خبری مشترک میان ترامپ و نتانیاهو لغو شد و دو طرف به چند جمله کوتاه در خلال یک ضیافت شام بسنده کردند. اکنون که دیگر کسی روایت «جنگی با پایان پیروزمندانه» علیه ایران را جدی نمیگیرد، نتانیاهو تلاش زیادی کرد تا ترامپ و تیم مشاورانش را متقاعد کند که رخدادهای اخیر صرفاً «نیمه اول نبرد» بوده و این تقابل باید با حمایت جدیتر واشنگتن و تکرار حملات اسرائیلی ادامه یابد؛ بهویژه در صورتی که ایران مجدداً فعالیتهای هستهای خود را از سر بگیرد؛ موضوعی که بسیاری از مقامهای ارشد اسرائیلی نیز بر آن اصرار دارند.
نتانیاهو چه پیش و چه پس از این دیدار، بارها به ترامپ گوشزد کرد که ضربه وارد شده به ایران و متحدانش، یک فرصت تاریخی پدید آورده است؛ فرصتی برای گسترش روند عادیسازی روابط و تعمیق توافقات ابراهیم، ایجاد ائتلافهای تازه منطقهای و بازطراحی نقشه خاورمیانه به سود اسرائیل. در این سناریو، اسرائیل در محوریت قرار میگیرد و سایر بازیگران منطقه به دور آن حلقه میزنند. هدف نتانیاهو آن بود که همه را متقاعد کند پیروزی نهایی متعلق به اوست و خود را شایسته دریافت امتیازات و پاداش این موفقیت جلوه دهد.
این بار، بنیامین نتانیاهو با شناخت دقیق از وزن و نفوذ جریان انزواطلب در واشنگتن راهی پایتخت آمریکا شد؛ جریانی که چهره شاخص آن، جی. دی. پنس، معاون رئیسجمهور، به صراحت با هرگونه مداخله نظامی آمریکا در جنگهایی که امنیت ملی ایالات متحده را به طور مستقیم تهدید نمیکند، مخالفت میکند. برای مقابله با تأثیرگذاری این طیف، نتانیاهو بر ترویج افکار و ایدههای پروفسور یورام حازونی، چهرهای نوظهور و تأثیرگذار در میان محافظهکاران راستگرا در آمریکا، اروپا و اسرائیل تکیه کرده است؛ کسی که پیشتر در تدوین و ویرایش آثار نتانیاهو نیز نقش داشته است.
یورام حازونی نظریهای تحت عنوان «ستون منطقهای» را ارائه میکند؛ بر اساس این دیدگاه، راهبرد کلان واشنگتن باید در هر منطقه حساس، بر محور یک دولت مرکزی و مقتدر بنا شود. در این چارچوب، ایالات متحده، حتی اگر سیاستی انزواگرایانه پیش بگیرد برای حفاظت از منافع خود، به حمایت از یک متحد کلیدی منطقهای ادامه خواهد داد. از نگاه نتانیاهو، این ستون راهبردی در خاورمیانه، چیزی جز اسرائیل نیست.
نکته مهم اینجاست که حازونی تنها به تغییر رژیم در ایران رضایت نمیدهد، بلکه بر تجزیه کامل ساختار این کشور پافشاری دارد؛ تا حتی اگر نظام فعلی سقوط کند، ایران نتواند بار دیگر به بازیگری تأثیرگذار و رقیبی قدرتمند برای منافع اسرائیل و آمریکا تبدیل شود. برخی از تحلیلگران برجسته اسرائیلی نیز بر این باورند که ایران، فارغ از ماهیت نظام سیاسی خود، به دلیل منابع، ظرفیتها و موقعیت ژئوپلیتیکش، همواره به دنبال دستیابی به توانمندی هستهای خواهد بود.
نشست محرمانه نتانیاهو و ترامپ؛ چرا غزه در اولویت دوم قرار گرفت؟
در نخستین دیدار نتانیاهو و ترامپ در کاخ سفید که بامداد دوشنبه هفته گذشته برگزار شد، محور اصلی گفتگوها بر مسئله ایران متمرکز بود. بنا بر گزارشها، دو طرف در هدف نهایی یعنی جلوگیری از دستیابی ایران به سلاح هستهای توافق دارند، اما درباره مسیر تحقق این هدف اختلاف نظر دارند: ترامپ همچنان به مسیر مذاکرات دیپلماتیک و دستیابی به توافق جدید هستهای دل بسته است، در حالی که نتانیاهو قاطعانه بر این باور است که تنها راه، ادامه فشار نظامی و تشدید حملات تا سرنگونی نظام تهران است؛ موضوعی که خبرگزاری رویترز نیز در گزارش خود به آن اشاره کرده است. ظاهراً در نخستین دیدار نتانیاهو و ترامپ، پرونده غزه چندان مورد توجه قرار نگرفت و همین امر باعث شد تا جلسه دومی بهطور اختصاصی به بررسی جنگ غزه و پیامدهای آن اختصاص یابد. این نشست دوم، بدون برگزاری کنفرانس خبری و در سکوت خبری به پایان رسید، اما برخی رسانهها گزارش دادند که ترامپ با جدیت برای تحقق آتشبس فوری و رفع موانع مذاکرات غیرمستقیم میان نمایندگان حماس و اسرائیل در دوحه با وساطت قطر، مصر و آمریکا فشار آورده است.
به گفته استیو ویتکاف، نماینده ویژه آمریکا، تنها مانع اصلی باقیمانده، موضوع خروج نیروهای نظامی اسرائیل از محور «موراغ» است؛ گذرگاهی استراتژیک که رفح را از سایر نقاط غزه جدا میکند. اسرائیل در زمان تصرف این محور، آن را بهعنوان اهرم چانهزنی برای بازپسگیری گروگانها معرفی میکرد، اما اکنون حفظ کنترل بر این گذرگاه به اولویت جدید تلآویو تبدیل شده و همین موضوع، روند رسیدن به توافق را پیچیدهتر ساخته است؛ در حالی که پیشتر، مقامات اسرائیلی مدعی بودند کنترل این محور میتواند مسیر توافق را هموار کند.
با توجه به مجموعه اظهارات و گزارشهای منتشرشده، به نظر میرسد دستیابی به یک توافق موقت بسیار نزدیک باشد؛ توافقی که محورهای آن شامل آتشبس ۶۰ روزه، مبادله اسرا و آغاز مذاکراتی با هدف پایان دادن به جنگ است. البته این توافق منوط به تعهد آمریکا خواهد بود که مذاکرات حتی پس از پایان دوره ۶۰ روزه نیز ادامه یابد؛ به شرط آنکه گفتوگوها واقعی و با حسن نیت پیش برود و صرفاً بهانهای برای تمدید آتشبس نباشد.
دلایل تمایل نتانیاهو به حرکت در این مسیر متعدد است: نخست، ناکامی عملیات «ارابه های جدعون» در تحقق اهداف اعلامشده؛ دوم، فرسودگی قابل توجه نیروهای نظامی اسرائیل در غزه؛ سوم، بیرغبتی نتانیاهو برای امضای توافقی که به طور کامل به جنگ پایان دهد؛ چهارم، فشارهای فزاینده از سوی ترامپ؛ و پنجم، تلاش برای جلب حمایت طیفهایی از راست میانه که بازگشت گروگانها را خواستارند؛ بهویژه در شرایطی که نتانیاهو عملاً وارد فضای رقابت انتخاباتی شده و به یک دستاورد سیاسی نیاز دارد.
طرح «شهر انسانی» در رفح؛ پوشش انساندوستانه برای کوچ اجباری فلسطینیان؟
در حالی که مذاکرات درباره احتمال برقراری یک آتشبس زودهنگام جریان دارد، یک «منبع ارشد سیاسی» که در ادبیات رسانهای اسرائیل اغلب اشاره به خود نتانیاهو دارد با اظهاراتی تند و صبغهای نظامیگرایانه، فضای مذاکرات را ملتهبتر کرد. او هشدار داد که اسرائیل ممکن است به اشغال کامل نوار غزه دست بزند و حتی برای مدتی، اداره مستقیم امور روزمره این منطقه را بر عهده بگیرد. وی همچنین تصریح کرد که دستکم در رفح، یک حکومت نظامی موقت برقرار خواهد شد و طرح «شهر انسانی» نیز تحت مدیریت اسرائیل در همان منطقه به اجرا درمیآید.
بر پایه همین طرح که با حمایت دولت ترامپ مطرح شده، اسرائیل قصد دارد ساکنان رفح را به یک کشور ثالث منتقل کند؛ ایدهای که با مخالفت جدی مصر مواجه شده است. نتانیاهو به ارتش دستور داده تا طرح جایگزینی برای عملیات ناکام «ارابه های جدعون» تدوین کند و تأکید کرده است: «انتظار دارم پس از بازگشت از واشنگتن، یک برنامه عملیاتی جدید روی میزم باشد.»
در صورتی که مذاکرات رسمی درباره پایان جنگ آغاز شود، خطوط کلی مطالبات فلسطینیان از هماکنون روشن است: خروج کامل نیروهای اسرائیلی از غزه، تشکیل دولت تکنوکرات برای اداره منطقه و آغاز فرایند بازسازی. حماس نیز به طور رسمی اعلام کرده که تمایلی به مشارکت در دولت آینده نخواهد داشت.
در نقطه مقابل، موضع تلآویو نیز تا حد زیادی روشن و مبتنی بر اصولی است که از سوی طرف فلسطینی بهکلی رد میشود؛ اصولی مانند نابودی کامل زیرساختهای نظامی و حکومتی حماس، تبدیل غزه به منطقهای کاملاً خلع سلاحشده، استقرار دائمی نیروهای اسرائیلی در مناطق راهبردی، تداوم کنترل همهجانبه امنیتی توسط اسرائیل، باز گذاشتن مسیر مهاجرت ساکنان غزه بر مبنای «طرح ترامپ» و حذف کامل هر دو جریان حماس و فتح از ساختار قدرت منطقهای. اما پرسش کلیدی این است که دولت آمریکا برای پایان جنگ و وضعیت «روز بعد» چه رویکردی خواهد داشت؟ آنچه مسلم است، واشنگتن به دلایل مرتبط با منافع راهبردی خود، به شدت خواهان توقف سریعتر درگیریهاست. شروط و الزامات آمریکا برای آینده غزه و وضعیت پس از جنگ را میتوان اینگونه خلاصه کرد:
۱. توقف کامل و فراگیر آتشبس؛
۲. آزادی تمامی گروگانهای اسرائیلی در مقابل آزادی صدها اسیر فلسطینی؛
۳. باقی ماندن ارتش اسرائیل در نوار امنیتی حاشیهای پیرامون غزه؛
۴. اداره فنسالار و مستقل غزه، با حمایت بینالمللی و عربی و تحت نظارت مصر؛
۵. عدم حضور حماس در ساختار قدرت غیرنظامی (گرچه بهنوعی در صحنه باقی خواهد ماند)؛
۶. اخراج شمار اندکی از رهبران حماس (با توجه به اینکه اغلب آنها هدف ترور قرار گرفتهاند)؛
۷. باز گذاشتن مسیر برای «مهاجرت داوطلبانه» افراد علاقهمند به ترک غزه؛
۸. مشروط کردن بازسازی غزه به خلع سلاح کامل آن؛
۹. بسیج منابع مالی به ارزش دهها میلیارد دلار برای بازسازی غزه؛
۱۰. توافق واشنگتن و تلآویو بر سر شرایط مداخله نظامی اسرائیل پس از پایان جنگ، مشابه تفاهمات موجود درباره آتشبس در لبنان.
در حالی که اسرائیل با بخشی از این شروط آمریکا موافق است، مهمترین نگرانی تلآویو به بند «عدم نابودی کامل نظامی حماس» بازمیگردد. به همین دلیل اسرائیل بر تداوم جنگ اصرار میورزد و پیشبینی میشود ایالات متحده هرچند برای «روز بعد» برنامهای دارد، اما بعید است اراده یا تلاشی برای تحمیل آن بر اسرائیل از خود نشان دهد. بنابراین، نمیتوان ادعا کرد که جنگ در آستانه پایان است؛ زیرا نیت و راهبرد نتانیاهو همچنان در جهت ادامه درگیری است.
نتانیاهو در سودای مرحله بعد دشمنی با ایران
علی موسوی خلخالی روزنامه نگار، مترجم و سردبیر دیپلماسی ایرانی.در یادداشتی مینویسد: میتوان این گونه تصور کرد که آنچه نتانیاهو در امریکا میخواهد بازگشت به نبرد برای جبران شکست یا تکمیل نقشه نیمهکاره اسرائیل علیه کشورمان است؛ در حالی که در حال فشار وارد کردن به اروپا برای فعال کردن مکانیسم ماشه طی هفتههای آینده است. بنیامین نتانیاهو، نخستوزیر اسرائیل به واشینگتن که قرار است حداقل پنج روز به طول انجامد را نمیتوان سفری ساده و منطبق بر روابط دو جانبه تل آویو – واشینگتن دانست. بهویژه که موضوع ایران و جنگ ۱۲ روزه اگر نگوییم اصلی، یکی از اصلیترین اهداف این سفر است.
در این میان باید این نکته را نیز در نظر داشته باشیم که بخشی از اخباری که درباره سفر نتانیاهو منتشر میشوند، رسمی است و خبری میشود و احتمالا بسیاری از جنبههای دیگر سفر او غیررسمی و غیرعلنی باقی میمانند که عموما اتفاقات آتی، محتوای آن را فاش خواهند کرد.
درباره ایران این گونه به نظر میرسد که نتانیاهو قصد دارد برنامه خود علیه جمهوری اسلامی ایران را همچنان پیگیری کند. برخی منابع خبری گزارش میدهند که نتانیاهو در این سفر میخواهد مجوز دوباره حمله به ایران را از او بگیرد. در همین رابطه منابع اسرائیلی به اکسیوس گفتهاند که نتانیاهو به دنبال بحث برسر شرایطی است که میتواند حملات نظامی جدید علیه تأسیسات هستهای ایران را توجیه کند. او به بهانه اینکه ایران برای خارج کردن اورانیوم با غنای بالا از تأسیسات آسیبدیده در فردو، نطنز یا اصفهان تلاش میکند یا به بهانه تلاش تهران برای بازسازی برنامه هستهای یا سایر زیرساختهای هستهای، مجوز حمله دوباره به ایران را بگیرد.
در این میان ران درمر، مشاور ارشد نتانیاهو و وزیر امور راهبردی اسرائیل، نقش کلیدی در این مذاکرات ایفا کرده است. او قبل از اینکه نتانیاهو به واشینگتن سفر کند، جلسات محرمانهای را با مقامات ارشد آمریکایی از جمله جیدی ونس، معاون رئیسجمهوری، مارکو روبیو، وزیر امور خارجه آمریکا و استیو ویتکاف، فرستاده ویژه کاخ سفید، داشته است. درمر در این دیدارها بر نگرانیهای اسرائیل درباره ذخایر اورانیوم غنیشده ایران، بهویژه حدود ۴۰۰ کیلوگرم اورانیوم با غنای ۶۰ درصد، تأکید کرده است. از نظر او به عنوان نماینده دولت اسرائیل این ذخایر اورانیوم میتوانند تهدیدی جدی محسوب شوند. نتانیاهو وقتی که به واشینگتن رسید با ترامپ در برابر تصویری ایستاد که از او بعد از ترور نافرجامش در جریان کارزار تبلیغات انتخاباتیاش در کاخ سفید نصب شده است. نخستوزیر اسرائیل سعی دارد دائما در گوش رئیس جمهوری خودشیفته امریکا بخواند که ایران پشت حادثه ترور او بوده و او حق دارد که از ایران بابت این کار انتقام بگیرد. او انتقام را در جنگ و حمله نظامی با ایران میبیند و دائما او را برای انجام این کار تحریک میکند؛ سوء استفاده از یک حادثه اثبات نشده، صرفا برای رسیدن به منافع شخصی.
اختلاف یا فریب
در این میان خبرگزاری رویترز گزارش داده است که با وجود نمایش اتحاد میان دونالد ترامپ، رئیسجمهوری امریکا و بنیامین نتانیاهو، نخستوزیر اسرائیل، پس از حملات به تأسیسات هستهای ایران، منابع دیپلماتیک میگویند که واشینگتن و تلآویو در مورد «پایانبندی» بحران ایران اختلاف نظر دارند. بنا به گزارش رویترز، ترامپ بهدنبال دیپلماسی محدود است تا فقط از دستیابی ایران به سلاح هستهای مانع شود، در حالیکه نتانیاهو استفاده مجدد از زور را خواهان است و قصد دارد تهران را حتی تا حد فروپاشی نظام، به ترک برنامه غنیسازی وادار کند. به گفته این خبرگزاری، نخستوزیر رژیم صهیونیستی «از آغاز مجدد مذاکرات هستهای امریکا با ایران در نروژ خشمگین است، و نگران دادن «تنفس مصنوعی» اقتصادی و سیاسی به جمهوری اسلامی است».
ترامپ قبل از ضیافت شام خود با نتانیاهو به خبرنگاران گفت که به زودی استیو ویتکاف با نمایندگان ایران ملاقات میکند و امیدوار است این بار با ایرانیها به توافق برسد. او گفت: «زمان مذاکرات بعدی با ایران مشخص شده است. ایران ضربات سهمگینی تحمل کرده است. همه تأسیسات هستهای ایران نابود شدهاند.» او در پاسخ به سوالی درباره حمله دوباره آمریکا به ایران مدعی شد: «امیدوارم مجبور نشویم چنین کاری کنیم. ایران خواستار مذاکره و توافق است. در مقایسه با دو هفته پیش موضع ایران بسیار تغییر کرده است. بهزودی درباره مذاکرات تازه با ایران خواهید خواند. ایران خواستار مذاکره و صلح است و من از آن استقبال میکنم. آژانس بینالمللی انرژی اتمی تخریب سایتی را که ما در ایران هدف قرار دادیم، تأیید کرد. برنامه هستهای ایران از بین رفته است. امیدوارم مجبور به حمله دیگری علیه ایران نشویم، و آنها بخواهند با ما مذاکره کنند.»
ترامپ درباره جنگ ۱۲ روزه ادعا کرد: «این چند روز، چند روز خوبی نبود. در پایان، ایران به ما گفت که چه زمانی به پایگاه ما حمله خواهد کرد. آنها به ما احترام گذاشتند و قدردان اقدام ایران هستم. شرایط سختی بود. در خاورمیانه شرایط آرام خواهد گرفت. اکنون همه به آمریکا و اسرائیل احترام میگذارند. امیدوارم جنگ بین اسرائیل و ایران تمام شود و مایلم تحریمها علیه تهران را در زمان مناسب لغو کنم. نمیتوانم تصور کنم که دوباره بخواهم به ایران حمله کنم. آنها میخواهند به یک راه حل برسند.»
این اظهارات ما را به یاد حرفهای ترامپ قبل از حمله به ایران میاندازد؛ حتی قبل از اینکه اسرائیل به ایران حمله کند، ترامپ مشابه همین حرفها را میزد و حتی ادعا میکرد هفته آینده – موعد دور ششم مذاکرات – با ایران به توافق میرسد، اما ناگهان جنگ شد و به قول دیپلماتهای کشورمان به روی میز مذاکرات بمب ریختند. الآن هم نمیتوان به این اظهارات خوشبینانه ترامپ امیدوار بود. او همانند نتانیاهو در روزهای اول جنگ ۱۲ روزه از تغییر رژیم صحبت میکرد و حرف از میگا بر وزن ماگا میزد ولی ۲۴ ساعت بعد حرف خود را تغییر داد و گفت که به دنبال تغییر رژیم نیست چرا که تغییر رژیم در ایران هرج و مرج ایجاد میکند، درحالی که جنگندهها و ریزپرندهها و پهپادهای اسرائیلی مناطق مختلف ایران را به شدت بمباران میکردند!
بنابراین اختلاف نظر ترامپ و نتانیاهو بر سر ایران را هم نمیتوان چندان جدی گرفت. اتفاقا قبل از جنگ ۱۲ روزه همین خبرگزاری رویترز گزارش میداد که بین اسرائیل و امریکا بر سر ایران اختلاف است و امریکا به دنبال توافق با تهران است و نتانیاهو بهدنبال جنگ. بعدا روشن شد که این دو تقسیم کار کرده بودند و نه تنها اختلافی نبوده بلکه کاملا هماهنگ عمل میکردند. اتفاقا ترامپ خیلی آسان به نتانیاهو چراغ سبز حمله نشان داد و اجازه داد حملهاش به ایران در بجبوحه مذاکرات غیرمستقیم ایران و امریکا انجام شود، آن هم در حالی که ایران میگفت طرحی تهیه کرده بود که میتوانست به اختلافات ایران و امریکا پایان دهد.
تودلی
بیبی به دنبال نجات سیاسی است
به گزارش نیویورکتایمز، «رافائل گروسی» رئیس آژانس بینالمللی انرژی اتمی که موقعیت بهتری از دیگران برای اطلاع دارد، گفته ایران میتواند ظرف «چند ماه» غنیسازی اورانیوم را از سر بگیرد. اما اکنون او نیز بیخبر مانده، زیرا ایران هفته گذشته همکاری با نهاد نظارتیاش را تعلیق کرد. حتی خوشبینانهترین ارزیابی، یعنی اینکه تأسیسات هستهای ایران طبق ادعای ترامپ «نابود شدهاند»، محاسبه نمیکند که این جنگ چه تأثیری بر محاسبات داخلی تهران در مورد برنامه هستهای، شاید به صورت پنهانی، گذاشته است.
به ادعای این رسانه، نتانیاهو پس از عملیات ۷ اکتبر، در آنچه «تضعیف قدرت نیروهای نیابتی ایران» خوانده، بهویژه حزبالله در لبنان، در کنار سقوط حکومت اسد در سوریه «موفق» بوده و این «فرصت تغییر راهبردی واقعی» برای رژیم صهیونیستی فراهم کرده است.
اما بدون گفتوگوی بیشتر میان آمریکا و ایران، و توافقی معتبر برای نظارت و کنترل برنامه هستهای، این رسانه مینویسد که جنگ ۱۲روزه ممکن است تنها یک حمله دیگر از زنجیره بیپایان حملات رژیم صهیونیستی برای جلوگیری از بازسازی توان هستهای و نظامی ایران باشد.
این روش عملیاتهای نظامی کمدامنه و پراکنده که ارتش رژیم صهیونیستی آن را «چمنزنی» مینامد، تنها همان راهبرد قدیمی کاهش دورهای توان حماس در غزه، در سالهای پیش از حملات ۷ اکتبر را تکرار میکند، راهبردی که بهوضوح ناکارآمد بوده است.
این جنگ اخیر، هرچند کوتاه بود، اما اثر خود را برجای گذاشت؛ حدود ۲۸ صهیونیست کشته شدند و ایرانیها نشان دادند که قادرند زندگی روزمره رژیم صهیونیستی را مختل کنند: با بستن حریم هوایی و تعطیلی کسبوکارها؛ هدف قرار دادن داراییهای راهبردی مانند پایگاههای نظامی، زیرساختهای انرژی و مراکز علمی و وارد کردن خسارت گسترده به مناطق مسکونی.
همچنین هزاران نفر در اراضی اشغالی بیخانمان شدهاند و اگرچه برخی از این خسارات علنی شده، اما بخش زیادی از آن به شدت تحت سانسور تلآویو نگه داشته شده است و منابع خارجی صرفا با تکیه بر دادههای راداری، چندین حمله مستقیم به پایگاههای نظامی را گزارش میدهند.
در طول روزهای جنگ، صهیونیستها با رگبار موشکها در هر ساعت و شبهای بیخوابی مواجه بودند که شامل هشدارهای تکاندهنده از طریق تلفنها میشد؛ سپس آژیرها به صدا درآمده و به دنبال آن صدای غرشهایی به گوش میرسید که ساختمانها را در مناطق پرجمعیت میلرزاند. صبح روز آتشبس، اسرائیلیها به مدت دو ساعت در پناهگاهها نشستند و موشکها پشت سر هم میباریدند.
نیویورکتایمز مینویسد، اینکه آیا اسرائیلیها فکر میکنند معامله نتانیاهو - دور دیگری از آسیبهای روانی و جسمی برای به تعویق انداختن برنامه هستهای ایران به مدت چند ماه - ارزشش را داشته است، مشخص نیست. سکنه اراضی اشغالی آسیب دیدهاند و بسیاری از مردم از نتانیاهو رنجیده و به کابینهاش بیاعتماد هستند و اکثریت خواهان استعفای او شدهاند.
براساس این گزارش، نتانیاهو موفق شده است سرنوشت زندانیان صهیونیست و تحرکات جنگی تلآویو را به محاکمه خود گره بزند. او نه تنها ترامپ را برای حمله به ایران متقاعد کرد، بلکه سپس از درخواست رئیسجمهور آمریکا برای پایان دادن به محاکمه خود در رسانههای اجتماعی نیز بهرهمند شد. اکنون او از این فرصت استفاده میکند تا توجه عمومی را از عدم دستیابی به اهداف جنگی اسرائیل در غزه - شکست حماس و بازگرداندن زندانیان - به وعده یک صلح منطقهای خیالی معطوف کند که میراث او را تضمین و مشکلات قانونی او را برطرف میکند و در عین حال مسئله فلسطین را بار دیگر به تعویق میاندازد.
طبق این نوشتار، اینکه آخرین موج درگیری و خشونت چگونه بر امنیت سرزمینهای اشغالی در درازمدت تأثیر میگذارد، همچنان یک سؤال بیپاسخ است. جنگ اعراب و رژیم صهیونیستی در سال ۱۹۶۷، که ۶ روز به طول انجامید، به عنوان یک «پیروزی قاطع و فراگیر» برای تلآویو تلقی میشد، اما جنگ با فلسطینیان هرگز پایان نیافت.
نیویورکتایمز مینویسد: «اکنون ۵۸ سال است که این درگیریها ادامه دارد و ریشه ناامنی مداوم اسرائیل و خونریزیهای فراوان است. قدرت نظامی اسرائیل در برابر ایران ممکن است امروز مانند پیروزی و اهرم فشار به نظر برسد، اما بدون یک پایان بازی، میتواند به یک مسئولیت تبدیل شود، به خصوص اگر ایران به این نتیجه برسد که فقط بمب هستهای میتواند از آن محافظت کند. یک روایت پیروزی واقعی، اسرائیل را به سمت توافقهای امنیتی بلندمدت سوق میدهد که به اعمال نیروی نظامی بیشتر متکی نیستند، بلکه به دنبال راههایی برای توقف نیاز به آن هستند. این به معنای تلاش برای پایان دادن به این وضعیت، از طریق حمایت از بازگشت به دیپلماسی ایالات متحده با ایران و پایان دادن به جنگ در غزه، برای شروع است.»