گزارش
نجمه فروهر- خبرنگار شبکه خبری العالم در رام الله واقع در کرانه باختری فلسطین در باره پاسخ حماس به متن پیشنهادی آمریکا برای آتش بس در غزه گزارش داد: مقاومت فلسطین دو خط قرمز را برای آتش بس در غزه اعلام کرده که شامل: اول توقف کامل جنگ و آتش بس دائمي و دوم ورود کمک های انسان دوستانه به غزه بر اساس پروتکل های بین المللی است. بنابر این گزارش، همزمان گزارش های مطبوعاتی حاکی از مشاجره لفظی میان بنیامین نتانیاهو نخست وزیر و ایهود زمیر فرمانده ارتش صهیونیستی درباره جنگ غزه است. به گزارش خبرنگار العالم، زمیر در دیدار با نتانیاهو گفت که ارتش صهیونیستی فرسوده شده و مانند گذشته قادر به ادامه جنگ نیست لذا نتانیاهو باید با توقف جنگ غزه موافقت کند اما نتانیاهو او را فردی سازشکار خواند که حاضر به ادامه جنگ تا پیروزی نیست. بنابر این گزارش، کارشناسان معتقدند این درگیری نشانه آن است که نتانیاهو به خاطر منافع شخصی و باقی ماندن در قدرت حاضر به پایان دادن به جنگ نیست و فقط به دنبال فرصت برای آزادسازی اسرای اسراییلی نزد مقاومت است و پس از آن مجددا جنگ علیه غزه را شروع خواهد کرد لذا مقاومت باید هوشیار بوده و اسیر توطئه های ترامپ و نتانیاهو در مذاکرات آتش بس نشود. جنبش مقاومت اسلامی فلسطین (حماس) شب جمعه در بیانیهای اعلام کرد که این جنبش پس از مشورتهای داخلی و با دیگر گروههای مقاومت و جریانهای فلسطینی درباره پیشنهاد جدید میانجیها برای توقف تجاوز به نوار غزه، پاسخ مثبت خود را به این طرح ارائه کرده است و آمادگی کامل و جدیت خود را برای ورود به دور جدید مذاکرات درباره تعیین سازوکارهای اجرای این طرح اعلام کرد. متن پیشنهادی آمریکا برای آتش بس در غزه که به جنبش حماس ارائه شده شامل آتش بس ۶۰ روزه با تضمینهایی از جانب ترامپ برای ادامه یافتن آتش بس در این مدت، جدول زمانی آزادی ۱۰ اسیر زنده و بازگرداندن ۱۸ جسد است. رژیم اسرائیل اصلاحات حماس در پیشنهاد آتش بس را رد کرد رژیم اسرائیل آنچه را که اصلاحات درخواستی حماس در پیشنهاد آتشبس در غزه توصیف کرد، رد کرد. به گزارش خبرگزاری فلسطینی «معا»، دفتر «بنیامین نتانیاهو» نخست وزیر ریم صهیونیستی، عصر شنبه در بیانیهای گفت: اصلاحاتی که حماس به دنبال اعمال آنها در پیشنویس توافق است، غیرقابل قبول است. این بیانیه افزود: با این حال، تیم مذاکرهکننده برای بحث در مورد پیشنویس پیشنهاد شده از سوی قطر که اسرائیل آن را پذیرفته است، به دوحه سفر خواهد کرد. در بیانیه دفتر نخست وزیر رژیم صهیونیستی آمده است: اصلاحاتی که حماس به دنبال اعمال آنها در پیشنهاد قطر است، به ما تحویل داده شد و این اصلاحات برای اسرائیل غیرقابل قبول است. دفتر نخست وزیر رژیم صهیونیستی افزود: پس از ارزیابی وضعیت، نتانیاهو به ما دستور داد که دعوت برای برگزاری مذاکرات را بپذیریم و مذاکرات را بر اساس پیشنهاد قطر که اسرائیل آن را پذیرفته است، ادامه دهیم. بر اساس اعلام دفتر بنیامین نتانیاهو، تیم مذاکرهکننده رژیم صهیونیستی برای مذاکرات به قطر رفته است. مفاد توافق آتشبس ۶۰ روزه میان حماس و رژیم صهیونیستی مفاد طرح پیشنهادی آتشبس در غزه توسط منابع نزدیک به مقاومت فلسطین منتشر شد. این آتشبس شامل توقف جنگ به مدت ۶۰ روز است و دونالد ترامپ، رئیس جمهور آمریکا تعهد رژیم صهیونیستی به رعایت آتشبس در طول این دوره را تضمین میکند. بر اساس این طرح، قرار است ۱۰ تن از اسرای زنده صهیونیست و ۱۸ جنازه اسرای این رژیم در قالب برنامه زمابندی ذیل، آزاد و تحویل شوند: روز اول: آزادی ۸ اسیر زنده روز هفتم: تحویل ۵ جنازه روز سیام: تحویل ۵ جنازه دیگر روز پنجاهام: آزادی ۲ اسیر زنده روز شصتم: تحویل ۸ جنازه در ازای آزادی اسرای اسرائیلی، رژیم صهیونیستی در چارچوب توافق انجام شده، اقدام به آزادی اسرای فلسطینی خواهد کرد. اسرائیل از مقاومت فلسطین درخواست کرد که از برگزاری هرگونه مراسم و تصویربرداری در جریان آزادی اسرای اسرائیلی (مشابه مراسمی که در زمان آزادی اسرای صهیونیست طی آتشبس قبلی برگزار شد) خودداری کند. گفته میشود در روز اول و پس از آزاد شدن هشت اسیر صهیونیست، ارتش اسرائیل طبق توافق انجام شده از مناطقی در شمال غزه عقبنشینی خواهد کرد. در هفتم نیز ارتش اسرائیل طبق توافق، از مناطقی در جنوب غزه عقبنشینی خواهد کرد. همچنین پس از موافقت حماس با طرح آتشبس، کمکهای بشردوستانه به غزه ارسال میشود و این کمکها توسط نیروهای سازمان ملل متحد و هلال احمر فلسطین در میان ساکنان نوار غزه توزیع خواهد شد. پس از انتشار مفاد توافق آتشبس، جنبش حماس طی بیانیهای اعلام کرد مشورتهای درون سازمانی و مشورتها با گروهها و سازمانهای فلسطینی درباره پیشنهاد اخیر میانجیها برای توقف تجاوز به ملت فلسطین در غزه تکمیل شد و حماس پاسخ خود را که جهتگیری مثبت دارد، به میانجیها تحویل داد. جنبش جهاد اسلامی هم با حمایت از تصمیم حماس برای ورود به مذاکرات درخصوص سازوکارهای اجرای پیشنهاد آتشبس، خواستار تضمینهایی شد تا آتشبس موقت به آتشبس دائمی تبدیل شود. شایان ذکر است در روز نخست توافق، گفتگوها درباره آتش بس دائمی آغاز میشود و چهار محور اصلی مذاکرات شامل تبادل اسرای باقیمانده، تمهیدات امنیتی بلندمدت در غزه، تمهیدات برای روز پس از برقراری آتش بس و اعلام آتش بس دائمی خواهد بود. بر اساس اعلام منابع غربی، دونالد ترامپ خبر دستیابی به توافق و پایبندی آمریکا به ادامه یافتن مذاکرات برای تضمین برقراری دائم آتش بس را اعلام خواهد کرد و استیو ویتکاف، فرستاده ویژه آمریکا در خاورمیانه هم رهبری مذاکرات را برای پایان یافتن جنگ برعهده خواهد گرفت. چرا اسرائیل در دام جنگ فرسایشی گیر کرده است؟ در پی اعلام آتشبس ۶۰ روزه در غزه، اسرائیل و آمریکا مدعی تغییری مهم در سیاستها شدهاند؛ اما واقعیت، آشفتگی راهبردی تلآویو و تردید در اراده سیاسی نتانیاهو برای پایان جنگ است. این آتشبس همزمان ابزاری برای نجات سیاسی نتانیاهو و برگ برندهای برای ترامپ در انتخابات آمریکاست. با وجود فشارهای داخلی، نظامی و منطقهای، همچنان تردیدها درباره سرنوشت واقعی جنگ و گروگانها پابرجاست. به گزارش الجزیره نت، در ششصد و سی و چهارمین روز از جنگ غزه، برای نخستینبار در ماههای اخیر، واشنگتن و تلآویو همصدا از تغییری مهم در سیاست اسرائیل سخن گفتند؛ تغییری که اگرچه ممکن است تاکتیکی باشد، اما بوی یک چرخش راهبردی میدهد. سفر سرنوشتساز نتانیاهو به واشنگتن؛ نجات گروگانها یا نجات خودش؟ دونالد ترامپ، رئیسجمهور آمریکا، اعلام کرد که اسرائیل با آتشبسی شصتروزه موافقت کرده؛ طرحی که با میانجیگری قطر و مصر تنظیم شده و هدف آن دستیابی به توافقی نهایی برای توقف کامل جنگ و باز کردن گره پرونده گروگانهاست. در همین حال، خبرها از آمادهسازی سفر بنیامین نتانیاهو، نخستوزیر اسرائیل، به واشنگتن حکایت دارد؛ سفری که تحلیلگران از آن به عنوان دیداری سرنوشتساز برای تعیین تکلیف همزمان سه پرونده اصلی یعنی جنگ، گروگان ها و آینده سیاسی نتانیاهو یاد می کنند. اما در اسرائیل، هیچ پایان خوشی بدون بهای سنگین به دست نمیآید. پرسش اصلی این است: آیا نتانیاهو واقعاً قصد دارد پرونده جنگ را ببندد؟ یا آنکه با شعار «توافق»، در حال مهندسی آینده سیاسی خود است؟ و آیا دولت ترامپ مسیر خروج او از ائتلاف راست گرایان افراطی را هموار میکند یا دوباره با آغوش باز، او را به اعماق میدان جنگ میکشاند؟ با گذشت بیش از ۶۰۰ روز از یک جنگ فرسایشی و بینتیجه، پایههای راهبردی اسرائیل یکی پس از دیگری فرو میریزد. رؤیای «پیروزی مطلق» رنگ باخته و جامعه اسرائیلی علیرغم تلاشهای سنگین رسانهای اکنون بیش از هر زمان دیگری با بنبست سیاسی و نظامی مواجه است. تحولات اخیر، ریشه در چهار مؤلفه کلیدی دارند: الف- بازگشت ترامپ به قدرت برای نتانیاهو فرصتی تازه و دوسویه پدید آورده است. در صحنه بینالمللی، میتواند بهجای عقبنشینی، بر اتحاد با یک متحد قدرتمند تأکید کند و در عرصه داخلی، آتشبس را نه حاصل فشارها، بلکه نتیجه هماهنگی با یک دوست قدیمی جلوه دهد. ب- حمایت مشروط داخلی از سوی گانتس و لاپید به نتانیاهو اجازه دادهاند بدون این که دولت ائتلافی اش فرو بپاشد، برای مدتی از دایره امتیازدهی به بنگویر و اسموتریچ خارج شود و فضای مانور سیاسی پیدا کند. ج- افکار عمومی خسته و معترض که صدای خانوادههای گروگانها و تجمعهای خیابانیشان حالا طنین بیشتری یافته است؛ تا جایی که رسانههای اسرائیلی نیز صراحتاً میپرسند: سرانجام این جنگ کجاست؟ د- افزایش فشار از درون ارتش؛ روزنامه «هاآرتص» در گزارشی به تاریخ ۲۸ ژوئن فاش کرد که شماری از ژنرالهای ارشد ستاد ارتش نسبت به «فرسایش و خستگی نیروها» هشدار دادهاند و نگران سقوط روحیه در جبهه داخلی هستند. به همین دلیل آن ها برای پایان دادن به جنگ غزه بر راه حل سیاسی تاکید می کنند. سناریوی پساآتشبس؛ آیا اسرائیل به دنبال حمله جدید است؟ بر پایه افشاگریهای اخیر رسانههای اسرائیلی، دولت نتانیاهو بهصورت ضمنی با پیشنویس توافقی که از سوی ایالات متحده ارائه شده موافقت کرده است؛ توافقی که شامل یک آتشبس شصتروزه، روند تدریجی تبادل اسرا و تضمینهایی برای پرهیز از آغاز مجدد درگیریها طی فرآیند مذاکرات است. با این حال، نتانیاهو در سخنرانی تلویزیونی خود همچنان بر موضع سرسختانهاش پافشاری کرده و مدعی شده تا «ریشهکنسازی کامل حماس» عقبنشینی نخواهد کرد. این دوگانگی، بهنوعی به امضای سیاسی نتانیاهو تبدیل شده است؛ او با یک دست بهسوی صلح اشاره میکند و با دست دیگر، پرچم جنگ را بالا نگه میدارد. در غزه، اما آتشبس پیشنهادی بیش از آنکه روشنگر باشد، ابهامات تازهای خلق کرده است. سازمان ملل متحد در گزارشی که در ژوئن ۲۰۲۵ منتشر شد، هشدار داد که حتی با اجرای یک آتشبس موقت، تداوم محاصره میتواند ابعاد بحران انسانی را وخیمتر کند. این هشدار در شرایطی صادر شده که حدود ۸۰ درصد ساکنان غزه درگیر ناامنی شدید غذایی هستند. از سوی دیگر، حماس احتمالاً این توافق را فرصتی برای بازسازی جایگاه سیاسیاش تلقی خواهد کرد، اما همزمان زیر فشار افکار عمومی قرار دارد تا راهی برای رساندن کمکهای فوری به مردم باز کند. پرسش اساسی همچنان باقی است: آیا این آتشبس میتواند سرآغازی برای کاهش رنج انسانی در غزه باشد یا خود به ابزاری تازه برای اعمال فشارهای سیاسی تبدیل خواهد شد؟ نتانیاهو بهخوبی آگاه است که تصویب چنین توافقی در درون حزب لیکود و بهویژه در دل ائتلاف مذهبی-قومگرای او، بدون چاشنی روایتهای جنگطلبانه امکانپذیر نیست. از همینرو، بسته به مخاطب، سخنانش را تنظیم میکند؛ و با تکیه بر زمان، تلاش دارد این مرحله حساس را بدون پرداختن هزینه سیاسی پشت سر بگذارد. بازی رسانهای ترامپ؛ چگونه از غزه برای انتخابات بهرهبرداری میکند؟ سفر قریبالوقوع بنیامین نتانیاهو به واشنگتن، صرفاً یک دیدار دیپلماتیک نیست؛ بلکه بخشی از تلاش هدفمند او برای بازسازی سپر سیاسیاش با اتکا به حمایت خارجی است. برخلاف بایدن که فشارهای خود را بهصورت مستقیم و آشکار اعمال میکند، ترامپ ترجیح میدهد توافقهای پشت پرده را طوری تنظیم کند که نتانیاهو بتواند آنها را بهعنوان «دستاوردهای مشترک» معرفی کند نه عقبنشینیهای تحمیلی. در این معادله، ترامپ نیز منافع خاص خود را دنبال میکند؛ نخست، پایان دادن موقت به عملیات نظامی در غزه میتواند به کاهش انتقادات داخلی نسبت به حمایت بیقید و شرط آمریکا از اسرائیل کمک کند. دوم، دستیابی به یک موفقیت فوری همچون آزادی بخشی از گروگانها و آرامسازی صحنه جنگ ـ به او امکان میدهد برگ برندهای در رسانهها رو کند؛ برگ برندهای که در آستانه انتخابات، از آن بهخوبی بهرهبرداری خواهد کرد. در همین حال، نتانیاهو نیز اهداف روشنی را از این سفر دنبال میکند: الف - تثبیت توافق در صحنه داخلی با تکیه بر مشروعیتی که از متحد اصلیاش دریافت خواهد کرد؛ ب - احیای چهره سیاسی خود و منحرف کردن نگاهها از پرونده قضاییاش با بازتعریف خود در قالب یک «رهبر ملی»؛ ج - ارائه نقشهای برای آینده غزه، طرحی که مبتنی است بر خلع سلاح منطقه و سپردن امور اجرایی به ساختاری جدید با مشارکت غیرعلنی برخی قدرتهای منطقهای. سکوت عجیب بنگویر و اسموتریچ؛ نقشه پنهان یا ضعف سیاسی؟ سفر پیشروی بنیامین نتانیاهو به واشنگتن، برای بسیاری تداعیکننده حضور پرحاشیه او در کنگره آمریکا در سال ۲۰۱۵ است؛ زمانی که بیاعتنا به موضع رسمی کاخ سفید، صراحتاً علیه توافق هستهای با ایران سخنرانی کرد. آن سخنرانی، بیش از آنکه در راستای منافع ایالات متحده باشد، تلاشی بود برای فرار از بحرانهای سیاسی داخلیاش. حالا نیز، نتانیاهو بار دیگر به همان الگوی قدیمی بازگشته: خروج موقت از کشور برای بازگشت با یک «برگ انجیری» آمریکایی که بتواند با آن فضای داخلی را مدیریت کند. دو چهره افراطی دولت اسرائیل یعنی ایتامار بنگویر و بتسلئیل اسموتریچ این روزها غایبان اصلی صحنه هستند. مواضع تند و تهدیدهای همیشگیشان جایش را به سکوت داده و در مذاکرات جاری پیرامون توافق، تقریباً نقشی ندارند. رسانههای اسرائیلی از جمله «یدیعوت آحرونوت» گزارش دادهاند که «ائتلاف عملاً فروپاشیده، هرچند هنوز رسمی نشده است.» در واقع نتانیاهو نیز چنان رفتار میکند که گویی این دو سیاستمدار افراطی دیگر در صحنه قدرت جایگاهی ندارند. اما این عقبنشینی ظاهری لزوماً بهمعنای حذف سیاسی نیست. تهدید همیشگی این دو به خروج از ائتلاف، همچنان همانند شمشیری بالای سر دولت نتانیاهو باقی است. براساس همان گزارش، در تاریخ ۳۰ ژوئن ۲۰۲۵، بنگویر و اسموتریچ جلساتی برای هماهنگی مواضع مشترک خود علیه توافق برگزار کردهاند. پرسش اصلی اینجاست: آیا نتانیاهو میتواند این جبهه تندرو را خنثی کند، بیآنکه دولتش فروبپاشد؟ با توجه به کارنامه سیاسی او، بعید است که بدون داشتن «چتر نجات»، دست به ریسک بزند. محتملترین سناریو این است که نخستوزیر اسرائیل با اتکا به حمایت خارجی و همراهی موقت نیروهای میانهرو همچون گانتس و لاپید، تلاش کند این مرحله بحرانی را پشت سر بگذارد. در واقع وی به دنبال مدیریت موقت است تا سرنوشت توافق تعیین تکلیف شود و بنابراین به دنبال قطع ارتباط کامل با تندروها نیست. پیروزی ساختگی نتانیاهو؛ نمایشی برای پوشاندن شکست استراتژیک اسرائیل از نخستین روزهای جنگ مشخص بود که بنیامین نتانیاهو بهدنبال یک «پیروزی کلاسیک» نظامی نیست؛ او بیش از هر چیز در پی لحظهای است که بتواند آن را بهعنوان «پیروزی سیاسی» در داخل کشور به مخاطبانش عرضه کند. این لحظه، ممکن است یک توافق محدود برای آزادی گروگانها باشد یا آتشبسی موقت یا حتی عبارتی تبلیغاتی نظیر «کنترل بر غزه بازپس گرفته شد»؛ عبارتی پرطمطراق که معلوم نیست دقیقاً چه معنایی دارد و اساساً چه چیزی بازپس گرفته شده است. تجربهی مواجهه اسرائیل با ایران نیز الگوی مشابهی را نشان داده است. در تازهترین سخنرانی خود، نتانیاهو بار دیگر جملاتی آشنا را تکرار کرد: «قدرت حماس را در هم شکستیم»، «بازدارندگی حاصل شده»، و «ارتش کنترل زمین را در دست دارد». اما گزارشهای میدانی، تصویری متفاوت ارائه میدهند. کانال ۱۱ تلویزیون اسرائیل گزارش داده که حماس همچنان ساختار نظامی فعالی در مناطق مرکزی و جنوبی غزه دارد و همچنان به کمینگیری و انفجارهای هدفمند ادامه میدهد. در چنین وضعیتی، به نظر میرسد نتانیاهو در حال مهندسی یک «صحنه پیروزی ساختگی» است؛ صحنهای برای سرپوشگذاشتن بر شکستهای راهبردی و حفظ تصویر یک دولت مقتدر نزد پایگاه مذهبی-قومگرای خود. اینجاست که بحران واقعی خود را نشان میدهد: اگر توافق فعلی تنها پرده نخست یک نمایش سیاسی باشد، چه تضمینی وجود دارد که با پایان آتشبس شصتروزه، آتش جنگ بار دیگر زبانه نکشد؟ آیا گروگانها، بار دیگر به مهرههایی در بازیهای تاکتیکی تبدیل خواهند شد؟ و پرسش بنیادیتر این است: آیا اسرائیل بدون آنکه رسماً اعتراف کند ـدرگیر جنگی شده که نه توان پایاندادنش را دارد و نه جسارت عقبنشینی از آن را؟ آتشبس ۶۰ روزه پیشنهادی، تنها یک توقف در عملیات نظامی نیست؛ بلکه آزمونی حیاتی است برای سنجش امکان پایان سیاسی جنگی که اکنون فراتر از توان واقعی اسرائیل ادامه یافته و هیچ افق روشنی برای آن ترسیم نشده است. در وضعیت فعلی، یک نکته آشکار شده: بنیامین نتانیاهو دیگر بهطور کامل در بند ائتلاف شکنندهاش نیست. دستکم در کوتاهمدت، او فضایی برای مانور سیاسی بهدست آورده؛ فضایی که به او امکان میدهد بین فشارهای داخلی و انتظارات بینالمللی با مهارت طنابکشی کند. اما پرسش اصلی دیگر این نیست که آیا توافق نهایی حاصل خواهد شد یا نه؛ مسئله واقعی این است که نتانیاهو تا چه زمانی میتواند این بازی را ادامه دهد، بیآنکه ناگزیر شود کارتهای واقعیاش را روی میز بگذارد؟ آیا آتشبس پیشرو، آغاز پایان جنگ است؟ یا صرفاً نمایشی دیگر در سریالی بیپایان، که گروگانها در آن تنها ابزار معاملهاند ؟ در آنسوی مرز، اما واقعیت شکل دیگری دارد. در غزه، چیزی بهنام «هدنه» ( ترک مخاصمه) معنا ندارد. آنچه هست، تعلیقی است میان مرگی که موقتاً به تعویق افتاده و امیدی که زیر آوار واقعیتهای تلخ، کمرنگ و مبهم شده است. آتشبس غزه؛ ترفندی راهبردی برای آزاد کردن دست اسرائیل در مقابله با ایران؟! در پی پایان ناگهانی جنگ ۱۲ روزه علیه ایران و حملات آمریکا و اسرائیل به تأسیسات هستهای، هیچیک از اهداف کلیدی مانند نابودی برنامه هستهای یا مهار توان موشکی ایران بهطور کامل محقق نشد. ایران با انسجام داخلی، تداوم راهبرد بازدارندگی و تقویت محور مقاومت واکنش نشان داده است. در مقابل، اسرائیل با حمایت ترامپ احتمال حمله مجدد را بررسی میکند و آتشبس غزه را ابزاری راهبردی برای تمرکز بر ایران میداند. احمد الحیله پژوهشگر و استاد دانشگاه و کارشناس مسائل سیاسی فلسطین و عضو هئیت علمی دانشگاه اسلامی غزه می نویسد: در ۲۴ ژوئن، با صدور فرمان توقف، جنگ علیه ایران پایان یافت؛ جنگی که در آن ایالات متحده با حملات هوایی، تأسیسات کلیدی هستهای ایران در نطنز، اصفهان و فردو را هدف قرار داده بود. پایان ناگهانی نبرد ۱۲ روزه، بلافاصله موجی از واکنشها را در محافل سیاسی و رسانهای آمریکا و اسرائیل به راه انداخت؛ واکنشهایی که بیش از همه بر میزان موفقیت عملیات و دستیابی به اهداف اعلامشده متمرکز بود. ادعاهای ترامپ و واقعیتهای میدانی؛ آیا برنامه هستهای ایران واقعاً نابود شده است؟ دونالد ترامپ، رئیسجمهور ایالات متحده، در پاسخ به گزارشهای انتقادی و تردیدها نسبت به اثربخشی این حملات، با لحنی قاطع، بارها بر «از میان رفتن برنامه هستهای ایران» تأکید کرد. اگر معیار موفقیت یک جنگ تحقق اهداف آن باشد، بنیامین نتانیاهو این اهداف را بیپرده چنین برشمرده بود: نابودی کامل برنامه هستهای ایران، مهار توان موشکی تهران، تغییر در ساختار حاکمیتی جمهوری اسلامی و بازآرایی ژئوپلیتیکی منطقه خاورمیانه. با وجود انجام حملات گسترده، هیچیک از اهداف تعیینشده بهطور کامل محقق نشدهاند؛ حتی درباره نابودی برنامه هستهای ایران، هنوز نمیتوان با اطمینان سخن گفت یا ادعا کرد این پروژه برای همیشه متوقف شده است. سرنوشت حدود ۴۰۰ کیلوگرم اورانیوم غنیشده نیز همچنان در هالهای از ابهام قرار دارد. در همین چارچوب، رافائل گروسی، مدیرکل آژانس بینالمللی انرژی اتمی در اظهاراتی تاکید کرده که ارزیابی دقیق میزان خسارتهای واردشده تنها پس از انجام بازدیدهای میدانی از تأسیسات هستهای ایران ممکن خواهد بود. از سوی دیگر، ایران با متهم کردن آژانس و شخص گروسی به همدستی با اسرائیل در زمینهسازی برای حمله، همکاری خود با آژانس را به حالت تعلیق درآورده است. در چنین شرایطی، ارزیابی میزان واقعی آسیب به برنامه هستهای ایران به موضوعی پیچیده و مبهم تبدیل شده است؛ آنهم در حالیکه مقامهای ارشد جمهوری اسلامی با لحنی قاطع اعلام میکنند ذخایر اورانیوم غنیشده همچنان دستنخورده باقی مانده و کشور هیچگاه از فناوری هستهای عقبنشینی نخواهد کرد. بهگفته عباس عراقچی، وزیر امور خارجه ایران، تهران در صورت نیاز میتواند در مدت کوتاهی روند غنیسازی را از سر بگیرد. در این میان، هرچند اسرائیل تلاش می کند نتیجه عملیات را بهعنوان یک پیروزی برجسته جلوه دهد، اما هر ادعایی که با واقعیتهای میدانی همخوانی نداشته باشد، اعتبار خود را از دست خواهد داد. بنیامین نتانیاهو نیز در سخنرانی خود در یک ژوئیه، خطاب به کابینه اسرائیل بر این نکته تأکید کرد که ایران با سه راهبرد مشخص «توسعه یک برنامه هستهای پیشرفته، تقویت چشمگیر زرادخانه موشکی، و شکل دادن به محور منطقهای از متحدان ضداسرائیلی» به تقابل با اسرائیل میپردازد. بازدارندگی هستهای و موشکی؛ سلاحهای کلیدی که اسرائیل نتوانست خنثی کند این واقعیت را نمیتوان انکار کرد: اسرائیل، براساس همین روایت غالب، نه به پایان یک جنگ بلکه به میانه یک نبرد فرسایشی گام گذاشته است. نه توانسته برنامه هستهای ایران را نابود کند، نه موفق به مهار قدرت موشکی تهران شده و نه قادر بوده شبکه متحدان منطقهای جمهوری اسلامی را از صحنه خارج سازد. اگرچه تلآویو ضرباتی را به حزبالله لبنان وارد کرده و این گروه را تضعیف نموده، اما حزبالله همچنان پابرجاست و توان بازسازی ساختار نظامی خود را حفظ کرده است. در غزه نیز، با وجود بحران انسانی کمسابقهای که نتیجه ۲۱ ماه محاصره و حملات سنگین اسرائیل است، حماس همچنان ایستادگی میکند و به مقاومت ادامه میدهد. در عراق، نیروهای حشد شعبی ضربهای اساسی نخوردهاند و در یمن نیز، با وجود حملات سنگین از سوی آمریکا و اسرائیل، انصارالله همچنان این ظرفیت را دارد که تنگه استراتژیک بابالمندب را به عاملی برای اختلال در مسیر تجارت جهانی تبدیل سازد، بر اسرائیل فشار بیاورد و از غزه پشتیبانی کند. انتظار میرود جمهوری اسلامی پس از این حملات، با عزم و قدرتی مضاعف در مسیر صیانت از منافع خود و مقابله با تهدیدهای امنیتی وارد عمل شود. حملهای که نتوانست به شکست ایران منتهی شود، بهوضوح تهران را به بازنگری در راهبردهای کلان خود و تمرکز مضاعف بر مؤلفههای بازدارنده سوق خواهد داد. ایران در دوره پیش رو این مسیر را در چند محور همزمان دنبال خواهد کرد: الف. تحکیم جبهه داخلی و انسجام ملی؛ در جریان تنشهای اخیر، حتی میان طیفهای مختلف جامعه ایران از موافقان تا منتقدان نظام نوعی همبستگی در برابر تهدید خارجی شکل گرفت. این انسجام میتواند در آینده بهعنوان سپری در برابر فشارهای بیرونی ایفای نقش کند. همزمان، تهران تمرکز خود را بر پاکسازی نهادهای مدیریتی از شبکههای نفوذ و تقویت تدابیر ضدنفوذ در حوزههای سایبری و اطلاعاتی خواهد گذاشت. ب. تداوم راهبرد بازدارندگی دفاعی و فناوریمحور: دو محور کلیدی یعنی برنامه هستهای و فناوری موشکی، در این رویارویی کارآمدی خود را اثبات کردند. در همین راستا، ایران گامهایی برای بازسازی و بهروزرسانی سامانههای دفاع هوایی برداشته است. در شرایطی که همکاریهای دفاعی با روسیه در وضعیت شکنندهای قرار دارد و مسکو تمایلی ندارد روابط خود با دولت ترامپ و اسرائیل را به خطر بیندازد، ایران ممکن است بهدنبال شرکای جایگزین در این حوزه باشد. ج. احیا و تقویت محور مقاومت منطقهای: تهران درصدد احیای ائتلافهای منطقهای با بازیگرانی چون حزبالله لبنان، حشد شعبی عراق و انصارالله یمن است. تجربه اخیر نشان داد که اگر توان عملیاتی حزبالله در نقطه اوج خود باقی مانده بود، شاید اسرائیل هرگز تا این سطح از جسارت برای حمله مستقیم به ایران پیش نمیرفت. در شرایطی که اسرائیل از طریق سیاست عادیسازی با جهان عرب تلاش دارد به مرزهای ایران نزدیک شود، تقویت این محور برای تهران اهمیتی راهبردی پیدا میکند. د. تعمیق روابط با قدرتهای منطقهای مستقل مانند ترکیه و پاکستان: ایران روی توسعه روابط با کشورهایی تمرکز خواهد کرد که در جریان بحران اخیر، ضمن تأکید بر حق دفاع مشروع، نگران تغییر موازنه قدرت منطقهای به نفع اسرائیل بودهاند. اظهارات رجب طیب اردوغان درباره تلاش آنکارا برای ایجاد یک ظرفیت بازدارنده در برابر تهدیدات احتمالی، نشانهای روشن از این نگرانی است؛ نگرانیای که با تنشهای سیاسی میان ترکیه و اسرائیل بهویژه بر سر مسئله فلسطین و نقش ترکیه در سوریه تشدید شده است. چرا اسرائیل ممکن است ریسک حمله دوباره را بپذیرد اگر دلایل اسرائیل برای آغاز حمله به ایران همچنان پابرجا باشد و اگر نتیجه این حمله نه تغییر رفتار ایران بلکه واکنشی مقاومتر از سوی تهران بوده، پس چشمانداز حملهای دوم از سوی اسرائیل کاملاً واقعی و قابل پیشبینی به نظر میرسد. ادعای بنیامین نتانیاهو مبنی بر پیروزی، لزوماً بازتاب واقعیتهای میدانی یا ارزیابیهای امنیتی اسرائیل درباره تحقق اهدافش نیست. در واقع، سیاست کلان اسرائیل همواره بر عدم پذیرش وجود یک برنامه هستهای یا قدرت نظامی بالقوه در کشورهای رقیب منطقهای چه ایران، چه عراق یا سایر کشورهای عربی و اسلامی استوار بوده است. این رویکرد، بیدرنگ خاطره حمله به عراق را زنده میکند؛ جایی که با ادعای مقابله با سلاحهای کشتار جمعی، تهاجمی شکل گرفت که هدف نهاییاش چیزی جز حذف عراق بهعنوان یک بازیگر عربی مخالف اسرائیل نبود. در همین چارچوب، ممکن است تلآویو وضعیت فعلی را فرصتی طلایی برای اجرای ضربه دوم علیه ایران بداند؛ پیش از آنکه تهران بتواند خسارات خود را جبران کرده، توان دفاعیاش را بازیابد و آمادگی نظامیاش را به سطح بازدارنده قبلی بازگرداند. تحقق چنین اقدامی اما به دو پیششرط کلیدی وابسته است: الف. آمادگی داخلی و نظامی اسرائیل؛ تجربه نبرد اخیر فرصتی را برای بازبینی ضعفها، جبران کمبودها و تقویت زیرساختهای دفاعی و تهاجمی در اختیار اسرائیل قرار داده است. موافقت دولت آمریکا با فروش بسته مهماتی به ارزش ۵۱۰ میلیون دلار به اسرائیل، بهوضوح در همین چارچوب قابل تحلیل است. علاوه بر آن، نتانیاهو پس از حمله نخست، از سطح بالایی از حمایت عمومی در اسرائیل برخوردار شده که فضا را برای تدارک یک عملیات دوم، دستکم در سطح داخلی مساعد میسازد. ب. چراغ سبز از سوی ترامپ؛ براساس نظرسنجی دانشگاه کوئینیپیاک، حمایت افکار عمومی جمهوریخواهان از مشارکت نظامی آمریکا در حمله به تأسیسات هستهای ایران بهطرز چشمگیری بالا است: ۶۸ درصد در میان افراد ۱۸ تا ۴۹ سال و ۸۷ درصد در میان افراد بالای ۵۰ سال. این حمایت گسترده میتواند برای ترامپ، که همواره دغدغهمند نسبت به رضایت پایگاه رأی خود بوده، اطمینانبخش باشد. هرچند شعار محوری او بازگرداندن عظمت به آمریکا بر محور اولویتدادن به اقتصاد و دوری از جنگهای پرهزینه است، اما در عمل، بازتعریف نقش آمریکا بهعنوان یک قدرت مداخلهگر در خاورمیانه همواره بخشی از ابزارهای نمایشی قدرت در سیاست خارجی او بوده است. آتشبس غزه؛ ترفندی راهبردی برای آزاد کردن دست اسرائیل در جنگ با ایران با این حال، آنچه سرنوشت سناریوی حمله دوم به ایران را تعیین میکند، موفقیت نتانیاهو و حلقه نزدیک به او در متقاعد کردن دونالد ترامپ است؛ اینکه عملیات نظامی احتمالی، نه تهدیدی برای منابع حیاتی انرژی در خلیج فارس خواهد بود و نه تبعات سنگینی برای اقتصاد جهانی در پی خواهد داشت. محور این استدلال، تأکید بر یک حمله برقآسا و قاطع است؛ حملهای که بناست ایران را ناگزیر به پذیرش مذاکره سازد. در کنار این تلاش، بازگشت به گفتوگو با حماس و دیگر گروههای فلسطینی در غزه و طرح آتشبس ۶۰ روزه، بیش از آنکه پاسخی به تحولات داخلی فلسطین باشد، ابزاری است در جهت کاستن از فشارهای بینالمللی بر اسرائیل؛ فشارهایی که عمدتاً به دلیل سیاستهای تهاجمی در غزه شکل گرفتهاند. هدف اصلی ایجاد صلح پایدار در غزه نیست؛ بلکه هدف آن باز کردن دست اسرائیل برای تمرکز راهبردی بر مواجهه با ایران می باشد. در همین چارچوب، تغییر زمان سفر نتانیاهو به واشنگتن از اواخر ژوئیه به آغاز ماه، خود نشانهای روشن از فوریت و اولویت بالای این دیدار است. این سفر نه صرفاً برای بررسی وضعیت غزه، بلکه در درجه نخست برای گفتوگو درباره ایران، برنامه هستهای و موشکی این کشور، گزینههای پیشرو و بررسی مسیرهای جدید برای پیشبرد روند عادیسازی روابط اسرائیل با کشورهای عربی برنامهریزی شده است. ر واقع، این دیدار میتواند نقطه اتصال مهمی در پروژهای بزرگتر باشد: بازطراحی ژئوپلیتیکی خاورمیانه بر پایه تقسیم نقش میان واشنگتن و تلآویو. واشنگتن، با نقشی صلحطلب و میانجیگر و اسرائیل، بهعنوان بازیگری که زور نظامی را بدون تردید بهکار میبرد. در قلب این معادله، رئیسجمهوری قرار دارد که نه تنها از پشتیبانی قاطع حامیان پروپاقرص خود بهرهمند است، بلکه خود را مظهر تحقق وعدهای تاریخی و دینی در قالب «اسرائیل بزرگ» میداند.